دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

علی بابا و چهل دزد

 

 داستانی مشهور از داستانهای

 

هزار و یك شب

 

 

THE STORY OF ALI BABA AND THE FORTY ROBBERS DESTROYED BY A SLAVE.

علی بابا و چهل دزد كه توسط غلامی از بین رفتند.

 

In a town in Persia, there lived two brothers, one named Cassim, the other Ali Baba. Their father left them scarcely any thing; and he had divided his little property equally between them, but chance determined otherwise.

در یكی از شهرهای ایران دو برادر زندگی میكردند .‏‏‏‏ اسم یكی كاظم و نام دیگری علی بابا بود. پدرشان برای آنها چیزهای اندكی را باقی گذاشته بود و دارائی اندك خودش را به نحو كاملا مساوی بین آندو تقسیم كرده بود ولی بخت به گونه دیگری با آنها رفتار كرد.

 

Cassim married a wife who soon after became heiress to a large sum, and a warehouse full of rich goods; so that he all at once became one of the richest and most considerable merchants, and lived at his ease.

كاظم با زنی ازدواج كرد كه به زودی مبلغ بسیاری و انباری پر از اجناس گرانقیمت را به ارث برد. بنابراین او با یك چشم به هم زدن تبدیل به یكی از ثروتمندترین و قابل ملاحظه ترین تاجران شد و در راحتی زندگی میكرد.

لغات:

1-heiress: a woman who will receive or has received a lot of money or property when an older member of her family dies.

زن وارث؛ زن كه ارث برده است.

2-warehouse: a large building for storing large quantities of goods.

انبار مخزن

 

Ali Baba on the other hand, who had married a woman as poor as himself, lived in a very wretched habitation, and had no other means to maintain his wife and children but his daily labour of cutting wood, and bringing it upon three asses, which were his whole substance, to town to sell.

از طرف دیگر علی بابا با زن دیگری كه مانند خودش فقیر بود ازدواج كرد و زندگی بسیار فلاكت باری داشت و بجز كار روزانه اش كه چوب درختان را می برید و برای فروش در شهر بر روی سه الاغ كه تمام دارائی اش بود وسیله دیگری برای ادامه زندگی زن و بچه هایش نداشت .

لغات:

3-wretched :extremely bad or unpleasant

فلاكت بار؛ خیلی ناراحت كننده

 

One day, when Ali Baba was in the forest, and had just cut wood enough to load his asses, he saw at a distance a great cloud of dust, which seemed to be driven towards him: he observed it very attentively, and distinguished soon after a body of horse.

 یك روز وقتی علی بابا در جنگل بود و به اندازه كافی چوب بریده بود كه بار الاغها كند درفاصله دور ابری از غبار را مشاهده كرد كه به نظر می آمد به طرف او حركت میكند. او با نهایت دقت آن را زیر نظر گرفت و پس از اندكی توانست اسبی را در آن میان ببیند.

لغات:

4-attentive: listening to or watching someone carefully because you are interested.

با دقت چیزی را دیدن یا شنیدن

 

 Though there had been no rumour of robbers in that country, Ali Baba began to think that they might prove such, and without considering what might become of his asses, was resolved to save himself.

هرچند كه در آن دیار شایعه وجود راهزنان وجود نداشت ولی علی بابا با خود اندیشید كه شاید آنها راهزن باشند و بدون توجه به اینكه چه اتفاقی ممكن است برای الاغهایش بیافتد تصمیم گرفت كه خودش را از خطر برهاند.

 

 He climbed up a large, thick tree, whose branches, at a little distance from the ground, were so close to one another that there was but little space between them. He placed himself in the middle, from whence he could see all that passed without being discovered; and the tree stood at the base of a single rock, so steep and craggy that nobody could climb up it.

او از درختی بزرگ و ضخیم بالا رفت كه شاخه هایش كه در نزدیكی زمین بود آنچنان به هم نزدیك بودند كه فقط فضای اندكی در میان آنها باقی مانده بود و او خود را در میان آنها جای داد از جائی كه همه آنهائی كه رد میشدند را میدید بدون آنكه كسی او را ببیند و درخت هم در زیر تخته سنگی بود كه آنقدر پرشیب و ناهموار بود كه كسی نمیتوانست از آن بالا رود.

لغات:

5-whence: old use from where

كلمه ای قدیمی به معنی از جائی كه

6-craggy: a mountain that is craggy is very steep and covered in rough rocks

ناهموار و پرشیب

 

The troop, who were all well mounted and armed, came to the foot of this rock, and there dismounted. Ali Baba counted forty of them, and, from their looks and equipage, was assured that they were robbers.

آن دسته كه كاملا سوار و مسلح بودند به پای آن تخته سنگ رسیدند و پیاده شدند. علی بابا 40 تا از ایشان را شمرد و از ظاهر و تجهیزات آنها مطمئن بود كه آنها راهزن هستند.

لغات:

7- equipage: the tools, machines, clothes etc that you need to do a particular job or activity.

تجهیزات؛ وسائل مورد نیاز

 

 Nor was he mistaken in his opinion: for they were a troop of banditti, who, without doing any harm to the neighbourhood, robbed at a distance, and made that place their rendezvous; but what confirmed him in his opinion was, that every man unbridled his horse, tied him to some shrub, and hung about his neck a bag of corn which they brought

او در عقیده اش اشتباه نكرده بود برای اینكه آنها از راهزنانی بودند كه بدون آسیب رساندن به اهالی منطقه در فاصله ای دست به دزدی زده بودند و آن منطقه را پاتوق خود قرار داده بودند ولی چیزی كه عقیده اش  را تائید میكرد این بود كه هر كدام از ایشان بند اسب را رها كرد و آن را به بوته ای بست و بر گردنش كیسه ای از ذرت كه آورده بود آویخت.

لغات:

8- banditti: plural of bandit  someone who robs people, especially one of a group of people who attack travellers.

راهزنان؛ دزدان؛ غارتگران

9- rendezvous: a place where two or more people have arranged to meet.

پاتوق؛ محل اجتماع

10- unbridle: to take away the limits, controls, or restraints that apply to something.

بند چیزی را رها كردن؛ افسار چیزی را باز كردن

 

 Then each of them took his saddle bag, which seemed to Ali Baba to be full of gold and silver from its weight. One, who was the most personable amongst them, and whom he took to be their captain, came with his bag on his back under the tree in which Ali Baba was concealed, and making his way through some shrubs, pronounced these words so distinctly, "Open, Sesame," that Ali Baba heard him. As soon as the captain of the robbers had uttered these words, a door opened in the rock; and after he had made all his troop enter before him, he followed them, when the door shut again of itself.

سپس هر یك از ایشان خورجینش را برداشت كه به نظر علی بابا از لحاظ وزنی كه داشتند پر از طلا و نقره بود. یكی از ایشان كه در میان آنها از شخصیت بیشتری برخوردار بود و به نظر علی بابا رئیس آنها بود با خورجینش كه بر دوشش بود به زیر درختی آمد كه علی بابا در آن مخفی شده بود و در میان تعدادی بوته به جلو رفت و كاملا شفاف كه علی بابا شنید این كلمات را تلفظ كرد: (باز شو سسمی)  به محض اینكه سركرده آن راهزنان این كلمات را گفت میان صخره دری باز شد و سپس بعد از آنكه او همه آن گروه را قبل از خودش داخل نمود خودش وارد شد و در خودش بسته شد.

لغات:

11- saddle bag: a bag for carrying things, fixed to the saddle on a horse or bicycle.

خورجین

12- conceal: to hide something carefully.

پنهان شدن؛ مخفی شدن

 

The robbers stayed some time within the rock, and Ali Baba, who feared that some one, or all of them together, might come out and catch him, if he should endeavour to make his escape, was obliged to sit patiently in the tree.

راهزنان اندكی در میان صخره ماندند و علی بابا كه میترسید كه اگر سعی كند كه فرار نماید یكی از ایشان یا تمامی آنها با هم بیرون بیایند و او را بگیرند، مجبور شد كه صبورانه در میان درخت بماند.

لغات:

13- endeavour: formal to try very hard

سعی كردن؛ تلاش نمودن

 

 He was nevertheless tempted to get down, mount one of their horses, and lead another, driving his asses before him with all the haste he could to town; but the uncertainty of the event made him choose the safest course.

با این وجود وسوسه شد كه پائین بیاید و بر یكی از آن اسبها سوار شود و هدایت یكی دیگر از آن اسبها را هم بدست بگیرد و الاغهایش در پشت سر را با نهایت شتابی كه میتوانست به سمت شهر ببرد. نامعلوم بودن وضعیت مجبورش كرد كه امن ترین راه را انتخاب كند.

 

At last the door opened again, and the forty robbers came out. As the captain went in last, he came out first, and stood to see them all pass by him; when Ali Baba heard him make the door close by pronouncing these words, "Shut, Sesame." Every man went and bridled his horse, fastened his bag, and mounted again; and when the captain saw them all ready, he put himself at their head, and they returned the way they had come.

سرانجام درب باز شد و تمامی آن 40 دزد بیرون آمدند و همانطور كه رئیس ایشان آخرین نفر بود كه به درون رفت اولین نفری بود كه بیرون آمد و ایستاد تا همه را ببیند كه از جلوی او عبور میكنند. علی بابا شنید كه او با گفتن این كلمات كه (بسته شو سسمی) در را بست. همه آنها رفتند و افسار اسب را گرفتند خورجینها را محكم كردند و دوباره سوار شدند و وقتی رئیس دید همه آماده اند در جلو رفت و آنها از همان راهی كه آمده بودند باز گشتند.

 

Ali Baba did not immediately quit his tree; for, said he to himself, they may have forgotten something and may come back again, and then I shall be taken. He followed them with his eyes as far as he could see them; and afterwards stayed a considerable time before he descended.

علی بابا بلافاصله درخت را ترك نكرد چون با خودش گفت آنها ممكن است چیزی را فراموش كرده باشند و دوباره برگردند از این رو ممكن است گرفتار شوم. او تا آنجا كه میتوانست آنها ببیند با چشمانش ایشان را تعقیب كرد و سپس قبل از پائین آمدن به مقدار زمان قابل ملاحظه ای درنگ كرد.

 

Remembering the words the captain of the robbers used to cause the door to open and shut, he had the curiosity to try if his pronouncing them would have the same effect. Accordingly, he went among the shrubs, and perceiving the door concealed behind them, stood before it, and said, "Open, Sesame." The door instantly flew wide open.

علی بابا درحالیكه كلماتی را كه رئیس راهزنان برای باز و بسته كردن در به كار برده بود به خاطرش سپرده بود اشتیاق بسیاری داشت كه امتحان كند آیا تلفظ آن كلمات همان اثر مشابه را دارد. از این رو به میان بوته ها رفت و دریافت كه درب در پشت بوته ها مخفی است. در مقابل آن ایستاد و گفت: (باز شو سسمی) درب بلافاصله كاملا باز شد.

لغات:

14- perceive: to understand or think of something or someone in a particular way.

درك كردن؛ متوجه شدن؛ دریافتن

 

Ali Baba, who expected a dark dismal cavern, was surprised to see it well lighted and spacious, in form of a vault, which received the light from an opening at the top of the rock.

علی بابا كه انتظار داشت كه غار تاریك و دلگیری را ببیند، متعجب شد كه دید كاملا روشن و جادار است. به شكل گنبد مانندی كه نوری را از یك مدخلی كه در بالای صخره وجود داشت دریافت میكرد.

لغات:

15- dismal: if a situation or a place is dismal, it is so bad that it makes you feel very unhappy and hopeless.

دلگیر؛ دلتنگ كنند

16- vault: a roof or ceiling that consists of several arches that are joined together.

طاق، گنبد
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

ادامه لغات تافل

 

 

101 : agitate (verb): to argue strongly in public for something you want, especially a political or social change

در ملاء عام در مورد چیزی مشاجره کردن؛ بحث علنی کردن

 

مثال:

Unions agitating for higher pay

اتحادیه ها برای حقوق بیشتر علنا بحث می کنند.

 

 

102 : auditorium (noun): a large building used for concerts or public meetings

تالار گفتگو؛ کنفرانس؛ تالار شنوندگان

 

مثال:

The band played in the school auditorium

دسته موسیقی در تالار مدرسه نمایش داده شد.

 

 

103 : excursion (noun): a short journey arranged so that a group of people can visit a place, especially while they are on holiday.

مسافرت کوتاه؛ گردش بیرون شهر؛ گردش.

 

مثال:

The father planned an excursion to the zoo for his children.

 پدر برای برنامه ای برای بچه هایش ریخت تا آنها در گردشی به باغ وحش ببرد.

 

 

104 : adjacent (adjective): to lie next to

مجاور؛ نزدیک؛ همسایه؛ همجوار

 

مثال

We lived in adjacent houses.

ما در خانه های همجوار و نزدیک به هم زندگی میکردیم.

 

 

105 : Auricular:  of or relating to the ear or hearing.

وابسته به شنوائی؛ گوشی؛ سماعی

 

مثال:

The auricular ability of the cat is well:known.

قدرت شنوائی گربه مشهور است.

 

 

106 : legible (noun): readible, clear enough to read

خوانا؛ روشن

 

مثال:

His handwriting is quite legible.

دست نوشتۀ او کاملا خوانا  است.

 

 

107 : amorous (adjective): showing or concerning sexual love

عاشقانه؛ عاشق؛ شیفته

 

مثال:

He was always boasting about his amorous adventures.

او همیشه در مورد خاطرات عاشقانه اش مباهات میکرد.

 

 

108 : evolution (noun): the process by which something develops

تکامل؛ تکامل تدریجی

 

مثال:

Darwin and other natural scientists have developed

theories of evolution.

داروین و بقیه دانشمندان علوم طبیعی تئوری تکامل را توسعه داده اند.

 

 

109 aberration: an action or event that is different from what usually happens or what someone usually does.

انحراف؛ کج روی؛

 

مثال:

a temporary aberration in US foreign policy

یک کج روی موقتی در سیاست خارجی ایالت متحده

 

 

110: cynic: someone who is not willing to believe that people have good, honest, or sincere reasons for doing something.

بدبین؛ عیبجو

 

مثال:

Even hardened cynics believe the meeting is a step towards peace.

حتی آنها که خیلی بدبین بودند اعتقاد دارند که جلسه مزبور یک قدم به سوی صلح است

 

 

111: yore: existing a long time ago

در زمانی بسیار دور؛ در گذشته؛ قدیم الایام

 

مثال:

In days of yore

در روزهای پیشین

 

 

112 � savvy: practical knowledge and ability

ادراک؛ فهم؛ درک

 

مثال:

He's obviously got a lot of political savvy.

او به شکل کاملا واضحی کلی درک سیاسی دارد.

 

 

113 � alma mater: the school, college etc that someone used to attend

آموزشگاه؛ پرورشگاه

 

مثال:

He returned to his alma mater to write a doctorate in moral philosophy.

او به آموزشگاه خود رفت تا پایان نامۀ دکترای خودش را در مورد فلسفۀ اخلاق بنویسد.

 

 

114 � blithe: literary happy and having no worries

خوشحال؛ بدون دغدغه.

 

مثال:

Despite the danger, she has a blithe spirit, unconcerned about it.

با وجود خطر، او از چنان روحیه بی دغدغه ای برخوردار است که به آن اعتنا نمیکند.

 

 

115 � wunderkind : a young person who is very successful

جوان و موفق

 

مثال:

he was an unappreciated wunderkind.

او یک جوان موفقی بود که از او تقدیر نشده بود.

 

 

116 � full fledged : completely developed, trained, or established

تمام عیار، به تمام معنی، کامل

 

مثال:

India has the potential to become a full:fledged major power

هندوستان این استعداد را دارد که به معنای واقعی تبدیل به یک قدرت بزرگ شود.

 

 

 

117 : hard:won: achieved only after a lot of effort and difficulty

سخت به دست آمده، محصول زحمتهای فراوان

 

مثال:

The country's hard:won independence

استقلال کشور که با زحمات فراوان بدست آمد.

 

 

118 : run up: the period of time just before an important event.

در شرف، در نزدیکی، لحظاتی قبل از

 

مثال

in the run:up to the election

در شرف انتخابات،

 

 

119 � dissident: someone who publicly criticizes the government in a country.

معاند، مخالف سیاست کشور، ناموافق

 

مثال:

a political dissident.

یک معاند سیاسی

 

 

120- erstwhile: former or in the past

سابقا، قبلا

 

مثال:

She found herself ostracized by erstwhile friends.

او فهمید که از طرف دوستان سابقش طرد شده است.

 

 

121- amiable: friendly and easy to like:.

مهربان، دوست داشتنی

 

مثال:

The driver was an amiable young man.

آن راننده یک مرد جوان مهربان بود.

 

 

122- brevity : the quality of expressing something in very few words.

کوتاهی، اختصار، ایجاز

 

مثال:

Letters published in the newspaper are edited for brevity and clarity.

نامه هائی که در روزنامه چاپ میشود برای اینکه مختصر و شفاف باشند ویرایش میشوند.

 

 

123- fluctuate: if a price or amount fluctuates, it keeps changing and becoming higher and lower.

نوسان داشتن، بالا و پائین رفتن، ثابت نبودن

 

مثال:

Prices were fluctuating between $20 and $40.

قیمتها از 20 تا 40 دلار متغیر است.

 

 

124- amicable: friendly

دوستانه، با موافقت

 

مثال:

The two neighbors came to an amicable decision about the fence.

آن دو همسایه در مورد حصار به یک تصمیم دوستانه توافق کردند.

 

125- jettison (verb): to get rid of something or decide not to do something any longer:

از شر چیزی خلاص شدن، بیرون افکندن

مثال:

The captain of the sinking ship jettisoned the cargo.

ملوان آن کشتی در حال غرق بار کشتی را به دریا ریخت؛ از شر بار کشتی خلاص شد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

نوشته امروز را اختصاص می دهم به

 

 لغاتی در تافل

 

که بیشترمورد استفاده قرار می گیرند .

 

 

 

قبل از شروع به این نکته دقت کنید:

 

1- اگر میخواهید لغات تافل را یاد بگیرید به ترتیب حروف الفبا یاد نگیرید چون شباهت لغات با هم بسیار زیاد بوده و امکان اشتباه بالا میرود.

2- سعی شده است که مثالها آسان باشند و کم لغت تا خواننده ضمن خواندن لغات تافل دیگر با لغت دیگری درگیر نباشد.

3- در انتخاب لغتها دقت شده که همه رایج و کاربردی باشد نه تخصصی و نادر.

 

 

1- the indiscriminate use of chemical fertilizers

استفاده حساب نشده از کودهای شیمیائی

لغات:

indiscriminate: an indiscriminate action is done without thinking about what harm it might cause

عمل حساب نشده - عملی بدون تشخیص صحیح

 


2-  an eminent anthropologist

یک انسان شناس والا مقام

لغات:

 eminent: an eminent person is famous, important, and respected

والا مقام

 


3- Literature is replete with tales of power

ادبیات مملو از افسانه هائی است که مربوط به قدرت هستند.

لغات:

replete: formal full of something

لبریز - مملو - مالامال

 


4- The restaurant's new owners have created a welcoming ambience.

صاحبان جدید رستوران جایگاه خوشایندی - در ان - درست کرده اند.

لغات:

ambience: the qualities and character of a particular place and the way these make

فضا - محیط - جو

 


He was a great connoisseur of paintings -5

او در نقاشی یک خبره بود.

لغات:

connoisseur : someone who knows a lot about something such as art, food, or music
خبره - اهل فن

 


6-  The dead comedian has been epicurean in his tastes, often indulging in the

rarest of fine food and drink.

ان هنرپیشه کمدی مرحوم از لحاظ سلیقه � شخصی � یک عیاش بود غالبا در خوردن و آشامیدن غذاهای کمیاب زیاده روی می کرد.

لغات:

epicurean: a person who thinks pleasure is very important.

عیاش � خوش گذران

 


7- She fancied herself a gourmet, so he frequented only the best restaurants in twon.

او تصور می کرد که یک خوراک شناس است از این رو فقط در بهترین رستورانهای شهر رفت و آمد می کرد.

لغات:

gourmet: someone who knows a lot about food and wine and who enjoys good food and wine

خوراک شناس � کسی که از غذای خوب خوشش می آید

 


8-He is the happiest, most entertaining hedonist in the world today

او در جهان امروز خوشحالترین و جالبترین خوشگذران میباشد.

لغات:

hedonist: someone who believes that pleasure is the most important thing in life.

خوشگذران � عیاش

 


9- One country colonizing another country is an anachronism in today's global environment.

در محیط زیست جهانی دنیای امروز اینکه کشوری کشور دیگر را مستعمره خویش نماید امری منسوخ شده میباشد.

لغات:

Anachronism: someone or something that seems to belong to the past, not the present.

امری منسوخ � رسم منسوخ � آدم کهنه پسند

 


11- Pronouns usually refer to antecedents.

(در جملات) ضمائر معمولا به کلمه ای که در قبل آمده بر میگردند. � مرجع ضمیر کلمه ای است که قبلا در جمله آمده است.

لغات:

Antecedent: something that happened or existed before something else

مقدم � پیشین قبلی مرجع

 


12- By most accounts, the war in Iraq has been a tremendous debacle.

بنابر اکثر گزارشها جنگ عراق یک شکست ناگهانی فاحشی بود.

لغات:

debacle: an event or situation that is a complete failure.

افتضاح - شکست محض - سرنگونی - شکست ناگهانی

 


13- I am confident that I will be fully exonerated if I'm given a fair trial.

مطمئنم که اگر دادگاهی من عادلانه باشد کاملا تبرئه خواهم شد.

لغات:

To exonerate: to state officially that someone who has been blamed for something is not guilty

تبرئه کردن - مبرا کردن

 


14- I am the most lucid right after a cup of coffee.

دقیقا بعد از خوردن یک فنجان قهوه کاملا غبراق و سلامت میشوم.

لغات:

lucid: able to understand and think clearly, used especially about someone who is not always able to do this

معقول - سرحال - غبراق

 


15- The current concentration of media has had a pernicious effect on democracy in the US.

ازدحام رسانه های کنونی در آمریکا تاثیر بسیار مخربی بر دموکراسی گذاشته است.

لغات:

pernicious: very harmful or evil, often in a way that you do not notice easily.

زیان آور - مهلک - نابود کننده

 


16- Many politicians employ teams of wily advisors to help them skirt the law.

بسیاری از سیاستمداران گروهی از مشاورین زرنگ و مکار را به استخدام در می آورند تا از حاشیه قوانین بگذرند.: به دام نیافتند).

لغات:

wily: clever at getting what you want, especially by tricking people.

مکار - حیله گر - نیرنگباز

 


17- Kids are sometimes very fickle and may have a new favorite food every week.

کودکان گهگاه بسیار دمدمی مزاج شده و ممکن است هر هفته یک غذای مورد علاقه جدیدی را طلب کنند.

لغات:

Fickle: changing frequently

متلون - دمدمی - متغیر

 


18- Max told me that ESL was a very lucrative field, and I believed him.

مکس به من گفت که ای اس ال رشته بسیار سودمندی است و من هم گفتارش را باور کردم.

لغات:
 
Lucrative: producing a great deal of profit

سودمند - نافع

 


19 � 20 - Whether the tooth fairy is male or female is a moot point. No one knows.

اینکه توس فری مذکر است یا مونث مورد اختلاف است و کسی نمیداند.

لغات:
 moot point: subject to debate, unsettled.

مسئله مورد بحث - موضوع مورد اختلاف
tooth fairy: the tooth fairy an imaginary person who children believe comes into their bedroom  and leaves them money for teeth which have fallen out

نوعی موجود افسانه ای

 


            21- Nina would not marry Charlie, for he had no money, and she was not willing to settle for anything less than a life of opulence.

نینا با چارلین ازدواج نمیکند چون چارلین پولی ندارد و نینا هم نمی خواهد تا به چیزی کمتر از یک زندگی با شکوه رضایت دهد.

لغات:

Opulence: wealth and luxury

توانگری - ثروت - تنعم - شکوه فراوانی

settle for: to accept something even though it is not the best, or not what you really want.

 رضایت دادن - قانع شدن - كنار آمدن

 


22- Max was amazingly spry for an old man.
مکس به عنوان یک فرد مسن به طرز عجیبی فرز بود.

لغات:

 Spry: active; lively
فرز - چالاک

 


23- Our summer plans are still tentative. I think we are going to go camping in the mountains.

طرحهای تابستانی ما فقط آزمایشی است . فکر میکنم تصمیم داریم که برای اردو به کوهستان برویم.

لغات:

Tentative: not certain or fixed

آزمایشی - تجربی - امتحانی

 


24- The children were very wary of the stranger and would not let him into the house.

آن بچه ها نسبت به غریبه ها بسیار محتاط بودند و آنها را به خانه راه نمیدادند.
 
Wary: cautious; leery
محتاط - هشیار - مواظب

 


25- Every year economic disparities in the world grow larger and larger.

اختلاف اقتصادی هر ساله در جهان بیشتر و بیشتر میشود.

لغات:

Disparity: a state of inequality, a great difference

اختلاف -عدم توافق - ناجوری

 


26- The teachers put some of their course materials on the Internet to facilitate.
معلمین باری تسهیل کردن کار مقداری از مطالب درسی را در اینترنت قرار دادند.

لغات:

 Facilitate: to make easier  resource sharing.

تسهیل کردن - آسان کردن

 


27- Richie received his wealth through fraudulent means.

ریچی از راه کلاهبرداری به ثروتش دست یافت.

لغات:

Fraudulent: dishonest, deceptive

فریب آمیز - ریاکارانه - متقلبانه

 


28- The politician's attempts to cover up his crimes were ludicrous.

تلاشهای سیاستمداران برای پوشاندن جرمهای او خنده دار و مضحک بود.

لغات:
 Ludicrous: laughable.

اخنده دار - مضحک

 


29- Most politicians are opportunists who will jump at any advantage without any ethical considerations.

بسیاری از سیاستمداران فرصت طلب هستند آنهائی که بدون در نظر گرفتن نکات اخلاقی به سرعت به دنبال هر منفعتی میدوند.

لغات:

 Opportunist: a person who pursues and exploits any kind of opportunity without being guided by principles, plans or any ethical considerations

فرصت طلب - نان به نرخ روز خور

 


30- Many politicians' sole purpose is to shirk their duties and make as much money as possible.

تنها هدف بسیاری از سیاستمداران این است که از مسئولیتها شانه خالی کنند و تا میتوانند پول به دست آورند.

لغات:
 Shirk: avoid, ignore or neglect responsibility

شانه خالی کردن - از زیر کار در رفتن

 


31- Shortly after Max and Mary broke up, Mary scratched Max's car out of spite.

کمی بعد از جدائی مکس و مری او ماشین مکس را از روی لج خط انداخت.

لغات:
 Spite: a desire to hurt, annoy, vengeance
لج - کینه - بدخواهی

 


32- At the party Charles told some humorous anecdotes about his days in the military.

در مهمانی چارلز چند حکایت خنده دار از دوران خدمت نظامی اش تعریف کرد.

لغات:

anecdote: a short, interesting story
حکایت - قصه کوتاه

 


33- We did everything we could to avert the disaster, but it was not enough.

ما هر کار که توانستیم انجام دادیم تا وقوع فاجعه را دفع کنیم و لی کار ما کافی نبود.

لغات:

این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

از عمده مشکلاتی که بعضی از زبان آموزان دارند فهم عباراتی است که کشورهای خارجی بر روی بلیطها، سردر سینماها،  تابلوها، پر کردن فرمها، برچسب داروها و غیره وجود دارد كه چه بسا در بردارنده كلمات اختصاری و امثال آن است در نوشته امروز در صدد حل این معضل بر می آئیم.

 



 

نمونه اول: بلیط هواپیما

 

 

 

       TRANS-AUSTRALIA AIRPORT

 

  1. passaengers who intend to check in at the air port are advised that should they fail to check baggage and obtain seat allocation at least 30 minutes prior to scheduled flight departure time reservation my be forfeited and reallocated.

 

  1. passengers using TAA�s servis couch to the airport are asked to report at the city terminal at least 30 minutes befor couch departure time and are requested to obtain seat allocation immidiately on arrival at the airport.

 

 

 شرکت هواپیمائی (ترنس- استرالیا)

 

۱. به اطلاع مسافرانی که قصد حضور در فرودگاه را دارند می رسانیم که چنانچه به منظور تحویل بار (و چمدانهای خود) و تعیین شماره صندلی ۳۰ دقیقه قبل از زمان تعیین شده پرواز در فرودگاه حاضر نشوند جای نگهداری شده آنها ممکن است ابطال و به دیگری واگذار شود.

 

۲. از مسافرانی که برای رسیدن به فرودگاه از سرویس اتوبوس این شرکت استفاده می کنند در خواست می شود که حداقل ۳۰ دقیقه قبل از زمان حرکت اتوبوس در ترمینال شهر حضور یابند و هنگام رسیدن به فرودگاه بی درنگ به دریافت کارت شماره صندلی مبادرت ورزند.

 

لغات:

check in : حضور در فرودگاه قبل از پرواز به منظور نشان دادن بلیط و تحویل دادن بار و غیره

obtain seat allocation: یعنی شماره مخصوص صندلی خویش را بگیرند

forfait: از دست دادن

TAA: Trance - Australia Airline : علامت اختصاری شرکت هواپیمائی مزبور

couch: اتوبوس

 



 

نمونه دوم: کشتی

 

                                 Inter-city    Sealink

 

BERTHES AN CABINS ON SHIPS

Berthes and cabins for sailing in each direction may be reserved in advance.

The charges, additional to appropriate fares, are �

First class

Cabin-de-luxe (toilet and shower)

  For two passangers               $7.10 

  For one passanger                $5.55

Single-berth cabin                   $2.95

Berth in 2-berth cabin A Deck   $2.20

Berth in 2-berth cabin E Deck   $1.65

* Occupation must hold first class travel tickets.

Second class

Single-berth cabin                   $2.95

Berth in 2-berth cabin B Deck   $2.00

Berth in 2-berth cabin E Deck   $1.65

The value of unclaimed accommodation cannot be refunded unless notice of cancellation (and berth / cabin ticket) is received at the issuing office not later than 24 hours before time of sailing.

 

 

 

انترسیتی - سی لینک

تختخواب و اتاق در کشتی

تختخواب و اتاق و خوابگاه برای سفر دریائی را می توان از قبل رزرو كرد. قیمتها علاوه بر بهای بلیت مربوطه به شرح زیر است:

 

درجه یك...

خوابگاه دولوكس (با توالت و دوش)

 برای دو نفر

 برای یك نفر

خوابگاه یكتخته

تخته خواب در اتاق دو تخته عرشه درجه یك

تخته خواب در اتاق دو تخته عرشه درجه سه

� مسافران باید بلیت درجه یك در اختیار داشته باشند.

 

درجه دو...

 

در صورت عدم استفاده از تختخواب یا اتاق رزرو شده مبلغ دریافتی مسترد نخواهد گردید مگر آنكه 24 ساعت قبل از زمان سفر ، دفتر مخصوص نگهداری جا را مطلع سازید.

لغات:

 

Berth:
(در كشتی) تخت خواب

 

In advance :
از قبل

 

Appropriate:
مربوطه مناسب

 

The issue office :
دفتر یا اداره ای كه از آنجا رزرو كردید

 

Refund:
مسترد كردن مبلغ پول

 

Unclaimed accommodation:
جائی كه رزرو شده اما بعدا تصمیم به انصراف دارید این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

ترجمه دایلوگهای دشوار در فیلمهای آمریکایی

 

 

 

1- he woke up on the wrong side of the bed today

1- او  امروز سر حال نیست.


 

2- I don�t want to be a burdon to you.

2- نمی خواهم باعث زحمت شما بشوم (سربار شما بشوم).

 


 

3- She has shouldered a heavy load because of her expensive family problems.

3- او بخاطر مشکلات سنگین خانوادگی زحمات زیادی را متحمل شده است. (بار زیادی را بر دوش کشیده است). 

 


 

4- I don�t have anything to do in return.

4-  من نمی توانم محبت شما را جبران کنم (در ازاء محبتتان کاری برایتان انجام دهم). 

 


 

5- Why do you make such a big deal out of this?

5- چرا مسئله را اینقدر بزرگش می کنی؟

 


 

6- We are dealing with a random killer.

 6- ما با قاتلی طرفیم که بدون نقشه ای مشخص دست به جنایت می زند. 

 


 

7- O. K You have got a deal.

7- باشه موافقم , قبول دارم. 

 


 

8- I have got the deal of life-time for you.

8- بهترین معامله (فرصت ) زندگیتو می خواهم بهت پیشنهاد کنم. 

 


 

9- I am flattered

9- این لطف شماست (شرمنده می فرمائید).

توضیح:

وقتی فردی از شما تعریف می کند و نکات مثبتی را به شما نسبت می دهد می توانید از این جمله استفاده کناید و از او تشکر کنید حال به دو مثال دیگر که جنبه منفی دارند توجه کنید:

He is not easily flattered.

او کسی نیست که به با تعریف و تمجید (چاپلوسی) باهاش کنار اومد

Don�t flatter me.

تعریف الكی (چاپلوسی) از من نکن.


 

10- they take it for granted.

آنها خیلی متوقع شدند (از کار انجام شده قدر دانی نمی کنند).

لغات:

take somebody/something for granted: to expect that someone or something will always be there when you need them and never think how important or useful they are : متوقع شدن عدم توجه و یا قدردانی از کسی یا چیزی  


 

11- That was unlike you.

11- آن ( مسئله مورد نظر) از شما بعید بود (آن عملتان دور از انتظار بود) 

 


 

12- I know what you are going through.

۱۲- شما را درك می كنم ( اصطلاحا: می دانم چه می كشید.

 


 

13- He was found guilty of the charge.

13- او گناهكار شناخته شد.

توضیح:

كلمة �charge � به معنی جرم به كار رفته بدین مفهوم كه او نسبت به جرمی كه متهم شده بود گناهكار شناخته شد. 

 


 

14- We�ve talked a lot about it. Lest�s just drop it.

14- خیلی در این رابطه حرف زدیم بیا دیگه بس كنیم.

 


 

15- I was set up.

15- به من كلك زدند.

لغات:

set somebody up: informal to trick someone in order to achieve what you want, especially to make it appear that they have done something wrong or illegal كلك زدن گول زدن 

 


 

 

16- He isn�t guilty; He was framed.

16- اون گناهكار نیست براش پاپوش دوخته شده است. 

 


 

17- A: He made a complaint.

      B: Who gives a shit?

17- A: او شكایت كرده

      B: كی اهمیت میده؟

توضیح :

بجای جمله غیر رسمی و غیر ادبی عبارت B میتوان از عبارت مؤدبانه تر �Who cares  استفاده كرد. 

 


18- I am sure deep down your father loves you so much.

18- من یكجورائی مطمئنم كه پدرت تو را خیلی دوست دارد.

لغات:

deep down: if you know or feel something deep down, you secretly know or feel it even though you do not admit it  یك جورائی از قضیه با خبر بودن  

 

 


 

19- You don�t have guts to hear the truyh.

19-  شهامت شنیدن حقیقت را نداری ( جیگرش را نداری) 

 


 

20- Cut the crap.

20- دست از این حرفهای الكی بر دار.(این شر و ور ها را تموم كن). 

 


 

21- You scared the shit out of me.

21- از ترس مردم.

 

 


 

22- It must cost a fortune.

22- خیلی باید گران قیمت باشد. (خیلی باید ارزش داشته باشد). 

 


 

23- It�s no use trying to talk to him, his mind is made up.

23- صحبت كردن با او  دیگه فایده ای نداره اون تصمیمش را گرفته. 

 


 

24- No, I didn�t like it one bit.

24- اصلا خوشم نیامد (یك ذره هم دوست نداشتم). 

 


 

25- I am working on it, I�ll get it done.

25- دارم روش كار می كنم. دارم تمومش می كنم.

 


 

26- This is way over my head.

26- این دیگه از عقل من خارج است (عقلم دیگه قد نمیده). 

 


 

27- Are you nuts.

27- خل شدی. 

 


 

28- I should remind you that you are under oath.

28- باید به شما یادآوری كنم كه شما قسم خورده اید. 

 


 

29- You better hush.

تو بهتره ساكت باشی.

توضیح:

معمولا از طرف والدین به بچه ها با حالت اخطار گفته می شود. 

 


 

30- There was an argument and one of them blew the other away.

30- یك جر و بحثی بود و یكی از اونها او یكی را كشت (با اسلحه گرم).

 

 


31- You want to put me down in front of my friend.

31- می خواهی من را در جلوس دوستانم خراب کنی (کنف کنی).


32- We are working on the basis of "First come, First served".

۳۲- ما در اینجا بر اساس نوبت کار میکنیم( هر کس زودتر بیاید زودتر به کارش رسیدگی می شود).


33- You are overreacting.

۳۳- شما بی جهت دارید عکس العمل شدید نشان می دهید. ( بی جهت خود را ناراحت می کنید).


34- You picked on the wrong guy.

۳۴- دست روی بد کسی گذاشتی. (دست روی آدم بدی گذاشتی).


35- I am fixing to go.

۳۵- دارم آماده میشم که برم.


36- Don't bite my head off.

۳۶- کلمو نکن (نکش ما رو منظوری نداشتم).

توضیح:

این عبارت معمولا به حالت مزاح بین دوستان مطرح می شود که با این لحن او را دعوت به آرامش می کنید.

 


37- Put 2 and 2 together, and you can figure it out.

37- حساب دو دو تا چهار تا است دیگه خودت می تونی ازش سر در بیاری.


38- Hear me out first.

38- اول گوش کن ببین چی میگم.


39- Let's be paragmatic; 5 million means nothing on a grand scheme.

۳۹- بیا واقع بین باشیم پنج میلیون در رابطه با چنین مسئله بزرگی ارزشی نداره.


40- There is no need to get personal.

۴۰- وجهی نداره به خودت بگیری. (ناراحت بشی).


41- Don't worry we'll work it out somehow.

۴۱- نگران نباش. یک جوری حلش می کنیم.


42- His name is Jack. He's a pain in the neck.

۴۲- اسمش جکه (واقعا) مایه درد سره


43- Sorry, I didn't quite catch that.

۴۳- ببخشید دقیقا متوجه نشدم چی گفتید.


44- I'm sorry but, I have some work to catch up on.

۴۴- ببخشید باید برم به کارم برسم( کار عقب افتاده دارم باید برم انجام بدم).

لغات:

catch up on some thing: to do what needs to be done because you have not been able to do it until now به کارهای عقب افتاده رسیدن


45- A: May I make a suggestion?

      B: by all means.

۴۵- A: میتونم یک پیشنهادی کنم؟

      B: خواهش می کنم (حتما بفرمائید).


46- I'll tell you as soon as I catch my breath.

۴۶- اجازه بده نفسی تازه کنم الان بهت میگم.( به محظ اینکه نفسم سر جایش بیاد بهت میگم).


47- (He, she, it) caught my eye.

اون چشمم را گرفت. (ازش خوشم اومد).


48- I know what you are up to.

۴۸- میدونم چه کار میخواهی بکنی.


49- If you need me, I'll be chained to my desk.

۴۹- اگر کاری با من داشتی من همین جا پشت میزم هستم. (چسبیدم به میزم).


50- Excuse the mess.

۵۰- ببخشید که اینجا بهم ریخته است این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

ترجمه دایلوگ های موجود در فیلم های آمریکایی



1- He makes you laughf your head off.

از خنده روده برت می كند

لغات:

laugh your head off: informal to laugh very loudly

 با صدای بلند خندیدن

 


 

2- The bastards have us cornered.

نامردها (پدر سوخته ها) ما رو توی منگنه گذاشتند.

 


 

3- I don�t mean to sound ungreatful, but �

منظورم این نیست كه از زحمات شما قدردانی نكنم ولی ....

توضیحات:

یعنی منظورم از بیان این مسئله عدم قدرشناسی من از زحمات شما نیست ولی ...

به یك مثال دیگر در این رابطه توجه فرمائید:

I don�t mean it like it sounds.

اینطور كه فكر می كنی (به نظر می آید ) نیست . منظوری ندارم

 


 

3- What has drawn you to this?

چه چیزی شما را درگیر این جریان كرده؟

 


 

4- I am terribly sorry, but that has nothing to do whit me.

خیلی متاسفم ولی من هیچ دخالتی نداشتم.

به مثالی دیگر در این رابطه دقت كنید:

What happened to your brother has nothing to do whit me.

اتفاقی كه برای برادرتان افتاد به من هیچ ارتباطی ندارد (من دخالت نداشتم).

 


 

5- Don�t brown nose.

چاپلوسی نكن (تملق نكن).

لغات:

Brown-nose: verb informal to try to make someone in authority like you by being very nice to them - used in order to show disapproval  تملق كردن

توضیحات:

مترادف غیر رسمی تر آن عبارت جمله ذیل می باشد:

Don�t be an apple polisher.

 


 

6- I�ll be damned.

باورم نمیشه.

توضیحات:

این عبارت معمولا در زمان دیدن چیزی بكار می رود كه برای شما بسیار تعجب آور و ناباورانه می باشد.

 


 

7- What gotten into you?

چی شده؟

توضیحات:

این عبارت به عنوان اعتراض از مرتكب شدن یك عمل غیر منطقی كه از فرد انتظار نمیرفته است بكار برده می شود به چند مثال دیگر توجه كنید:

What is eating you?

از چی ناراحتی؟

Whit is in you?

چته؟ ناراحتیت (دردت) چیه؟


 

8- You are hopeless. I wash my hands of you.

تو آمدم ناامیدی هستی (نمیشه روت حساب كرد) من كه دیگه با تو كاری ندارم.

 


 

9- Do you want it refill?

میل دارید دوباره برایتان (پرش) كنم

 


 

10- The position has been filled.

ببخشید یك نفر استخدام شد. (دیگه جای خالی برای شما نداریم )

 


 

11- I have my job on the line. (my job is on the line).

شغلم در خطر است .

توضیحات:

در هنگام بحث درباره موضوعی خاص با بیان عبارت فوق این مسئله را تاكید میكنید كه ممكن است در این ارتباط شغلتان را از دست بدهید.

 


 

12- Let me get this off my chest.

بذار دلم را (عقده دلمو) برایت باز كنم.

 


 

13- I want you to turn in the man who did it to the police.

.از شما می خواهم اون مردی كه این كار را انجام داده به پلیس معرفی كنید

لغات:

turn somebody in : to tell the police who or where a criminal is

 به پلیس معرفی كردن

توضیحات:

به دو مثال دیگر توجه كنید:

 Jhon�s wife finally turned him in.

زن جان بالاخره اونو به پلیس معرفی كرد.

I don�t want to turn your ass in , Don�t concern.

ناراحت نباش تصمیم ندارم تن لشتو به پلیس معرفی كنم.

 


 

14- I have been trying to get him all day.

از صبح تا حالا دام دنبالش می گردم.

 


 

15- Don�t play that whit me.

با من یكی فیلم بازی نكن (سر منو گول نزن)

توضیحات:

به چند مترادف دیگر توجه كنید:

Don�t give me that song and dance.

Don�t make a fool of me.

 


 

16- I want to press charges.

من می خوام شكایت كنم.

 

توضیحات:

معمولا این عبارت در مراكز قانونی (اداره پلیس یا دادگستری) جهت اعلان شكایت از شخص یا سازمانی مطرح می شود.

 


 

17- your behavior is quite out of line. That�s the end. Shape up , or ship out.

رفتارت دیگر قابل تحمل نیست (از حد خودت خارج شدی) دیگه تمام شد یا خودت را درست كن یا از اینجا برو بیرون.

 


 

18- Behave yourself; I have a reputation to protect.

مواظب رفتارت باش. من اینجا آبرو دارم.

لغات:

Reputation: the opinion that people have about someone or something because of what has happened in the past آبرو اعتبار

 


 

19- Stop picking on me.

اینقدر سر به سرم نذار.

لغات:

pick on somebody/something: to behave in an unfair way to someone, for example by blaming them or criticizing them unfairly

 سر به سر گذاشتن طعنه زدن انتقاد بیجا كردن

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

اصطلاحات رایج در متن روزنامه و مجلات

 

نوشته امروز را اختصاص می دهیم به ترجمه ی عباراتی كه در روزنامه ها مجلات و غیره وجود دارد و خواننده را هنگام ترجمه با مشكل مواجه می كند. این عبارات هرچند دربردارنده كلمات سخت و جدید نیستند ، ولی از تركیبی برخوردارند كه چه بسا به سختی می توان به محتوای آنها پی برد.

 

 

1- Teachers have voted in favour of industrial action.

1- معلمین به حمایت از اعتصاب رای دادند.

لغات:

Industrial action : a strike or other protest at work 

اعتصاب در محل كار

 

2- Younger workers tend to be at an advantage when applying for jobs.

2- كارگران جوان هنگام درخواست شغل مواظبند كه كه نفعی عائدشان شود.

لغات:

to be at an advantage: have an advantage

فائده ای داشتن، به صرفه بودن

3- 'He always does this,' said Isabelle, by way of apology.

3- ایزابل گفت: او همیشه برای اینكه بفهماند متاسف است ، اینگونه رفتار میكند.

لغات:

by way of apology: in order to show you are sorry

برای نشان دادن تاسف برای معذرت خواهی.

 

4- My trousers were caked with blood.

5- شلوارم کاملا از خون رنگین شده بود.

لغات:

Be caked with blood: covered in dry blood.

مملو از خون خشک شده شدن

 

5- They work hard at school without giving the appearance of being particularly hard-working.

5- آنها به سختی کار میکنند بدون اینکه واقعا به نظر بیاید که سخت کوشند.

لغات:

give the appearance of something/give every appearance of something :seem to be something

 شبیه کسی بودن - در ظاهر مانند کسی یا چیزی شدن

 

6- He was, to all appearances, a respectable, successful businessman.

5- او از هر جهت فردی محترم و تاجری موفق به نظر می رسید.

لغات:

to all appearances :based on the way someone or something seems to most people

 به لحاظ ظاهر از هر جهت

 

7- The Council is currently reviewing the way it deals with planning applications.

7- مجلس در حال حاضر مشغول بازنگری در نحوه برخورد با تقاضانامه های ساخت و ساز  است.

لغات:

planning application :a request for permission to build something

 تقاضانامه ساخت و ساز

 

8- The President would appoint the Council of Ministers, subject to the approval of the National Assembly.

8- رئیس جمهور بر اساس موافقت سازمان ملل وزراء مجلس را منصوب می کند.

لغات:

subject to somebody's approval :if it is accepted by someone

بر اساس موافقت کسی

 

9- A number of employers have already given their seal of approval to the scheme.

لغات:

9- از لحاظ قانونی طرح تعدادی از کارفرمایان مورد تصویب قرار گرفته است.

seal of approval: if you give something your seal of approval, you say that you approve of it, especially officially

از لحاظ قانونی تائید کردن بر چیزی مهر تائید زدن

 

10- Dr Coleman has delivered hundreds of            babies.

10- دکتر کلمن صدها بچه را به دنیا آورده است.

لغات:

deliver a baby: help a woman to give birth to a baby

 کمک کردن به زن باردار برای دنیا آوردن فرزند.

 

11- premature babies need special medical care.

11- نوزادان به مواظبت پزشکی مخصوص احتیاج دارند.

لغات:

premature baby: a baby that is born too early.

 بچه تازه به دنیا آمده - نوزاد

 

12- a powerful blow that knocked his opponent off balance.

12- مشتی محکم که بعد از کوفتن تعادل حریف را به هم زد.

لغات:

be off balance: unable to stay steady.

 نداشتن تعادل

 

13- I've got a good sense of balance and learnt to ski quite quickly.

13- من از تعادل خوبی برخوردارم و اسکی را خیلی زود یاد

گرفتم.

لغات:

sense of balance: a state in which all your weight is so evenly spread so that you do not fall

تعادل خوب

 

14- The entertainment includes a disco and live band.

14- پذیرائی شامل دیسکو و موسیقی زنده است.

لغات:

live band: a band playing live music, not recorded music.

 ارکستری که فقط موسیقی زنده پخش می کند.

 

 

15- We've tried to mend the fence several times, but we're fighting a losing battle.

15- چند بار سعی کردیم که حصار را تعمیر کنیم ولی سرکار بودیم. با چیز دست نیافتنی ای درگیر بودیم.

لغات:

a losing battle: something you cannot achieve.

 چیز دست نیافتنی

 

16- Keeping the house tidy is an uphill battle .

15- تمیز نگه داشتن خانه خیلی سخت است.

لغات:

an uphill battle: something that is very difficult to do.

کار سخت و دشوار

 

17: Come and stay. The spare bed's available for you.

17- نزد ما بیا و بمان یک تخت خالی برای شما داریم.

لغات:

spare bed: a bed for visitors to your home.

تخت خالی برای میهمانان

 

18- It is a widely held belief that violent crime is increasing.

این یک عقیده فراگیر است که جرم همچنان در حال افزایش است.  18-

لغات:

a widespread/common/widely held belief: something that many people think.

عقیده فراگیر

 

19- a strongly held belief that stealing is wrong

19- اعتقادی راسخ به اینکه دزدی عملی اشتباه است.

لغات:

a deeply held/strongly held belief: something you believe very much.

 اعتقاد راسخ چیزی که کاملا به آن اعتقاد داریم.

 

20- We're just beginning to reap the benefits of all our hard work.

20- تازه شروع کردیم که از مزایای کار سختمان بهره مند شویم.

لغات:

reap the benefits of something: enjoy the advantages of something.

از مزایای چیزی بهره مند شدن.

 

22- I always get the blame for his mistakes!

22- من همیشه بخواطر اشتباهات او ملامت میشوم.

لغات:

get the blame: be blamed.

 مواخذه شدن

 

23- In my opinion, the blame lies with the police.

23- به نظر من تقصیر با پلیس است.

لغات:

the blame lies with somebody: used to say that someone did something.

تقصیر با کسی بودن

 

24- His mother's death was a shattering blow.

24- یک لطمه سخت موجب مرگ مادرش شد.

لغات:

shattering/devastating/bitter blow: something that makes you extremely disappointed and upset بدبیاری - لطمه - فاجعه - مصیبت .

 

25- the bitter border dispute between the countries.

25- یک مناقشه مرزی تلخ بین کشورها.

لغات:

border dispute: a disagreement about where the border should be.

اختلاف مرزی - مناقشه مرزی

 

26- The project was completed within budget.

26- پروژه درست به اندازه بودجه تعیین شده خرج گرفت.

لغات:

on/within budget :not costing more money than planned

 به اندازه بودجه تعیین شده.

 

27- Feature movies always run over budget.

27- فیلمهای بلند همواره بیش از مقدار در نظر گرفته شده خرج بر می دارند.

لغات:

over budget :costing more money than planned

 خرج برداشتن بیش از مقدار متصور

 

28- We have to keep within a tight budget.

28- ما باید با یک بودجه محدود سر کنیم.

لغات:

a tight budget :when there is not much money available

 بودجه کاملا اندازه و حساب شده

 

29- a woman of slight build.

29- یک زن لاغر اندام

لغات:

slight build :a body shape that looks thin

لاغر اندام

 

30- It is by no means certain that the deal will be accepted.

30-  ظاهرا معامله مورد قبول قرار خواهد گرفت.

لغات:

by no means certain/far from certain :not definite

 احتمالا - ظاهرا

 

31- There's always the chance that something will go wrong.

31-  همیشه این احتمال وجود دارد که چیزی اشتباه از آب در آید.

لغات:

there's a chance that :it is possible that

 امکان داشتن - محتمل بودن

 

32- Chances are they'll be out when we call.

32- احتمالا وقتی ما تماس بگریم آنها بیرون باشند.

لغات:

chances are :it is likely

 احتمال دارد.

 

33- Police dropped the charges against him because of insufficient evidence.

33- پلیس بدلیل مدارکی که کافی نبود از اتهام علیه او صرفنظر کرد.

لغات:

drop the charges :decide to stop making charges

از اتهام صرفنظر کردن - دیگر فرد را متهم به انجام کاری نکردن.

 

34- Green was cleared of all charges against him.

34- گرین از هر اتهامی که علیه او بود تبرئه شد.

لغات:

be cleared/acquitted of a charge :when someone is officially not guilty at the end of a trial

lبی گناه شناخته شدن

 

35- I want you to get those plates as clean as a whistle.

35- میخواهم که آن بشقابها را کاملا تمیز کنی.

لغات:

as clean as a whistle :very clean

کاملا تمیز

 

36- The bank agreed to extend the loan if certain conditions were met.

36- بانک موافقت کرد که یکسری شرائط مورد توافق قرار گید مقدار وام را زیاد کند.

لغات:

meet/satisfy/fulfil a condition :do what has been agreed.

طبق قرارداد عمل کردن

 

37- Informed consent was obtained from all participants before the study began.

37- قبل از شروع پژوهش رضایت شرکت کنندگان از نحوه کار گرفته شد. همه راضی بودند

لغات:

informed consent :consent based on full information about what will happen 

رضایت آگاهانه آگاهی از نحوه کار و رضایت

 

38- It is clear that the election will be a close contest.

38- کاملا واضح است که انتخابات رقابی تنگاتنگ خواهد بود.

لغات:

close contest :when someone wins by only a very small amount

رقابت تنگاتنگ

 

39- the 1975 Liberal leadership contest.

39- رقابت رهبران آزادیخواه در سال 1975

لغات:

leadership contest :when two politicians compete to become the leader of their party

 رقابت رهبران سیاسی

 

40- The funds will just cover the museum's running costs.

40- بودجه مزبور فقط برای خرج اداره موزه کافی خواهد بود.

لغات:

running/operating costs :what it costs to organize an event or run a business.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

مطالعه اخبار در مطبوعات

اگر میخواهید در زمینه مطبوعاتی و لغاتی که با تافل ارتباط نزدیک دارند فعالیت کنید بهترین راه مطالعه اخباری است که در سایت نیویورک تایمز منتشر میشود اخبار این سایت غالبا پرلغت و با ادبیات روز و مدرن نوشته میشنود.

نوشته امروز را به ترجمه یکی از این اخبار اختصاص میدهم.

 

By STEVEN ERLANGER

Published: September 14, 2006

 

Zidan Abu Reziq preparing dinner by candlelight and flashlight for his family in the Gaza Strip because of a lack of electricity, a recurrent problem.

زیدان ابو رزیق در نوار غزه بدلیل کمبود الکتریسته که مشکلی است که هر بار اتفاق میافتد با استفاده از نور شمع و چراغ قوه مشغول تهیه شام برای خانواده اش می باشد.

لغات

:

1-

recurrent: happening or appearing several times

تکراری مکرر متواتر عود کننده

 

KHAN YUNIS, Gaza Strip, Sept. 12 � For the last week, Zidan Abu Reziq has been sleeping outside, next to his plantings on a small square of sand he expropriated.

خان یونس نوار غزه دوازدهم سپتامبر - در هفته اخیر زیدان ابو رزیق در خارج از خانه خوابیده است کنار سبزه زار خویش روی مربعی کوچک از خاک که از او مصادره شده است (از تملک او بیرون آورده شده است)

لغات:

Expropriate: if a government or someone in authority expropriates your private property, they take it away for public use.

 مصادره کردن سلب مالیکت کردن از تصرف محروم کردن

The Abu Reziqs, like many of the large, destitute refugee families in this shrapneled, tumbledown slum, need to plant to eat.

خاندان ابو رزیق مانند بسیاری از خانواده های مهاجر پر جمعیت و تهیدست در این محله (فقیر نشین) پر ترکش و قدیمی احتیاج دارند که برای خوردن کشت و زرع کنند.

لغات:

1- destitute: having no money, no food, no home etc

 مفلس نیازمند بینوا

2- refugee: someone who has been forced to leave their country, especially during a war, or for political or religious reasons

 مهاجر فراری پناهنده آواره

3- shrapnel: small pieces of metal from a bomb, bullet etc that are scattered when it explodes

 ترکش

shrapneled :

 ترکش خورده

4- tumbledown: a tumbledown building is old and beginning to fall down

قدیمی و زهوار در رفته - نیمه ویران

5- slum: a house or an area of a city that is in very bad condition, where very poor people live

 منطقه فقیر نشین حلبی آباد پائین شهر

 They took the land and planted it with vegetables, an investment of about $50, most of the money that the United Nations Relief and Works Agency gave them to buy school uniforms for the children.

آنها - اهالی غزه - زمینها را در اختیار گرفتند و در آن سبزیجات کاشتند یک سرمایه گذاری حدودا 50 دلاری که اکثرا از پولی است که آژانس کار و رفاه سازمان ملل برای خرید لباس مدرسه ای اونیفورم کودکان به ایشان پرداخت کرده بود.

                                                                 لغات:                                 

 United Nations Relief and Works Agency

 آژانس کار و رفاه سازمان ملل

 

Zidan�s wife, Tamam, admits her 51-year-old husband sleeps with his plants because he needs to protect their investment in the lawless chaos of Gaza, where his own small theft of land, 20 square yards that belongs to the government, is dwarfed by the huge expropriations by gangs and families and militia groups that have taken over much of the best land left behind when the Israelis pulled out their settlers a year ago.

 

"تمام" زوجه زیدان اذعان می کند که شوهر 51 ساله اش با  کشت و زرع خود میخوابد (و بیدار میشود) برای اینکه او نیاز دارد که از این مبلغ سرمایه گذاری شده در آن مکان بی قانون و پر هرج و مرج غزه محافظت کند مکانی که زمین کوچک و دزدی شده او که 20 یارد مکعب است و مال دولت است در مقابل زمینهای پهناوری که توسط گروههای اراذل و اوباش خانواده ها و نیروهای شبه نظامی از ایشان به زور گرفته شده است کوچک به نظر می آید افرادی که وقتی ارتش اسرائیل مهاجرین آن منطقه را در سال قبل بیرون راند بسیاری از بهترین آن زمینها را که بعد از ایشان به جا مانده بود تصاحب کرده اند.

لغات:

1- Chaos: a situation in which everything is happening in a confused way and nothing.

 هرج و مرج - آشفتگی

2- Dwarf: to be so big that other things are made to seem very small.

 کوتاه جلوه دادن کوتوله شدن.

3- Militia: a group of people trained as soldiers, who are not part of the permanent army.

 نیروی شبه نظامی نیروی بسیجی نیروی مقاومت ملی

 

It is difficult to exaggerate the economic collapse of Gaza, with the Palestinian Authority cut off from funds by Israel, the United States and the European Union after Hamas won the legislative elections on Jan. 25.

بسیار سخت است که بتوان فروپاشی اقتصادی غزه را به خوبی توصیف کرد و اینکه تسلط مقامات فلسطینیان بر سرمایه هایشان توسط اسرائیل قطع شده است ایالت متحده و اتحادیه اروپا در 25 ژوئن بعد از قضیه حماس در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسیدند.

لغات:

1- exaggerate: to make something seem better, larger, worse etc than it really is.

بزرگ جلوه دادن - اغراق کردن - مبالغه کردن

 

Since then, the authority has paid most of its 73,000 employees here, nearly 40 percent of Gaza�s work force, only 1.5 months� salary, resulting in a severe economic depression and growing signs of malnutrition, especially among the poorest children.

 

از آن تاریخ به بعد مقامات فلسطینی از میان 73 هزار کارمندشان در غزه هزینه اکثرشان را پرداخت کرده اند این تعداد که 40 درصد از نیروی کارگری غزه را تشکیل می دهد آنهم با مبلغی که فقط به مقدار یک ماه و نیم می باشد موجب افت شدید اقتصادی و رشد علامت سوء تغذیه شده است مخصوصا در میان کودکان فقیرتر.

لغات:

1- malnutrition: when someone becomes ill or weak because they have not eaten enough good food.

  سوء تغذیه - تغذیه ناقص

 

Few here are using the United Nations grants for school. The Abu Reziqs are carefully investing the rest of their relief money.

تعداد کمی از اینها برای تحصیل از بورسیه سازمان ملل متحده استفاده میکنند. خاندان ابو رزیق با دقت پول اعانه اشان را به کار می اندازند.

لغات:

1- Grant:

 در اینجا به معنی بورسیه است

 

More than $20 went straight to the local grocer, Tamam said, as a down payment on the credit extended to the family, which still owes more than $200.

"تمام" به عنوان خریداری که از کارت اعتباری ای که برای کل اعضاء خانواده میباشد به شکل نسیه خریداری می کند و الان بیش از 200 دلار پول دارد میگوید: بیش از 20 دلار مستقیما صرف بقالی محل شده است.

لغات:

down payment: a small payment for something you are buying, when you will pay the rest later.

 خرید به صورت نسیه - خرید اقساطی

 

About $11 went to buy the ingredients, including two chickens, for the couscous dish that Tamam and her daughter, Fatma, 29, are making early this morning, kneading relief agency flour in big aluminum bowls, pouring in relief agency oil, rubbing the flour over a screen to get the right consistency.

 

حدود 11 دلار صرف خرید چند نوع کالا شده است نظیر دو عدد مرغ برای تهیه نوعی غذا که "تمام" و دختر 29 ساله اش فاطمه از اول صبح مشغول درست کردنش هستند آردی که از طرف سازمان امدادرسانی است و در یک ظرف بزرگ آلومینیومی میباشد ورز می دهند و  در روغنی که از طرف  سازمان امداد است ریخته و آرد را روی غربالی (الک) میسایند تا به استحکام لازم برسد.

لغات:

1- couscous: a type of North African food made of crushed wheat.

 نوعی غذا که غالبا در آفریقای شمالی درست میشود.

2- consistency: the quality of always being the same, doing things in the same way, having the same standards etc.

 استحکام - انسجام - ثبات

 

The result will serve 15 people, Tamam said. �We want to feed the people who helped us with the land,� she said, and some of their neighbors, even worse off than they.

 "تمام" میگوید: با این غذا 15 نفر را میتوان سرویس دهی کرد. او گفت: ما میخواهیم به افرادی که از طریق زمینهایشان به ما کمک کردند غذا بدهیم و همچنین به تعدادی از همسایگانشان که حتی وضعیتشان از آنها هم بدتر است.

لغات:

1- worse off than: if you are worse off, you have less money or in a worse situation.

 بی پول تر - در وضعیت بدتر

 

Gaza�s situation has worsened since Palestinian gunmen, including those from Hamas, killed two Israeli soldiers and captured a third on June 25.

وضعیت غزه از زمانی که تفنگداران فلسطینی که دو نفرشان از طرف حماس بودند در 25 ژوئن دو سرباز اسرائیلی را کشتند و یکی را به اسارت گرفتند بدتر شده است.

لغات:

1- gunman: a criminal who uses a gun.

 تفنگدار مجرم - تروریست - تفنگدار آدمکش

 

Israel reinvaded Gaza, and has since killed more than 240 Palestinians, many of them in gun battles.

اسرائیل دوباره به غزه حمله کرد و از آن تاریخ به بعد بیش از 240 فلسطینی را کشته است که بیشتر آنها در پیکار با اسلحه کشته شده اند.

 

An Israeli airstrike on Gaza�s only electrical power plant means that most Gazans now get only 7 to 12 hours a day of electricity, at unpredictable hours, with running water largely dependent on electric pumps.

یک حمله هوائی اسرائیلیها به تنها کارخانه برق غزه این نتیجه را در بر دارد که اکثر اهالی  غزه در حال حاضر به در طول روز فقط 7 تا 12 ساعت برق دارند - و معلوم نیست در آینده به چند ساعت میرسد - و در خیلی از موارد برای استفاده از آب به پمپهای برقی وابسته اند. (احتیاج دارند)

 

Jan Egeland, the United Nations under secretary for humanitarian affairs, said that Gaza was �a ticking time bomb.�

"جان ایجلند" معاون وزیر در مورد مسائل انسان دوستانه در سازمان ملل متحد میگوید: وضعیت غزه مانند یک بمب ساعتی بود.

لغات:

1- under secretary: a very important official in a US government department who is one position in rank below the secretary

معاون وزیر

 

 The United Nations Conference on Trade and Development warned Tuesday that the economy could shrink next year to the level of 15 years ago, and unemployment could rise to over 50 percent.

کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل در روز سه شنبه هشدار داد که اقتصاد غزه در سال آینده به سطح 15 سال قبل در غزه میرسد. و بیکاری ممکن است به مزر 50 درصد برسد.

لغات:

1- Shrink: to become or to make something smaller in amount, size, or value

عقب کشیدن - پس رفتن

 

The World Bank expects gross domestic product to decline by 27 percent this year.

بانک جهانی در مورد محصولات ناخالص داخلی انتظار دارد که 27 درصد کاهش داشته باشد.

لغات:

1- gross: a gross sum of money is the total amount before any tax or costs have been taken away

ناخالص - محصول ناخالص

2- domestic: relating to or happening in one particular country and not involving any other countries.

داخلی - مربوط به داخل کشور

 

These pressures have forced Hamas to agree to a proposal by the Palestinian president, Mahmoud Abbas, for a national unity government, led by the Hamas prime minister, Ismail Haniya, which could allow Israel and the West to resume transferring funds and aid.

 

این فشارها حماس را مجبور کرد که تا با طرح پیشنهادی رئیس جمهور فلسطین "محمود عباس" در مورد دولت متحد ملی که توسط نخست وزیر حماس "اسماعیل هانیا" رهبری می شد موافقت کند که بر این اساس میتواند به اسرائیل و غربیها اجازه دهد که نقل و انتقال سرمایه ها و کمکها را - از طریق نوار غزه - از سر بگیرند.

لغات:

1- Proposal: a plan or suggestion which is made formally to an official person or group, or the act of making it.

پیشنهاد _ طرح پیشنهادی

 

The Abu Reziqs are hopeful, like many Palestinians, that a new government will be better, but they are reluctant to blame Hamas, which, Zidan said, �was never given a chance to succeed.�

خانواده ابو رزیق مانند بسیاری از فلسطینی ها امیدوارند که دولت جدید ممکن است بهتر باشد ولی آنها اکراه دارند که حماس را سرزنش کنند که "زیدان" می گوید: برا ی موفق شدن شانسی به او داده نشده بود.

 

Still, it is unclear whether the new government, when there is one, will be seen to meet Western demands that it recognize Israel, forswear violence and accept previous Israeli-Palestinian agreements.

هنوز روشن نیست که دولت جدید - البته وقتی که تشکیل شود - آیا ممکن است مطابق خواسته های غربی ها عمل کند که اسرائیل را به رسمیت می شناسند و از خشونت دوری کند و قراردادهای قبلی اسرائیلی فلسطینی را قبول کند.

                                                                 لغات:

1- Forswear: to stop doing something or promise that you will stop doing something

از انجام کاری کار کشیدن - قول به ترک کاری دادن

 

Hamas promised security in its victorious election campaign. But it has failed at that, said Hamdi Shaqqura of the Palestinian Center for Human Rights.

"حمید شکورا" عضو یک مرکز فلسطینی حقوق بشر گفت: حماس در فعالیت انتخاباتی موفقانه خود با اطمینان قول داد - که موارد فوق انجام شود - ولی با شکست مواجه شده است.

لغات:

1- Security: state of being secure

اطمینان - خاطر جمعی - آسایش خاطر

 

�There is security chaos and no respect for law,� he said, and a prime reason is the involvement of the police and security forces, many of them from Fatah, in the lawlessness, and the constant clashes with militia and gunmen affiliated with Hamas.

او گفت: در این مورد هرج و مرج امنیتی وجود دارد و احترامی به قانونی گذاشته نمی شود. و علت اصلی آن دخالت پلیس و نیروهای امنیتی  که بسیاری از آنها از "فتح" - گروه سیاسی فلسطینی - میباشند با شبه نظامیان و ترویستهائی است که با حماس در ارتباطند می باشد آن هم در محیطی بی قانون همراه با درگیریهائ دائم.

لغات:

 clash: a short fight between two armies or groups

درگیری - اختلاف

affiliated: an organization, club etc that is a member of a larger group or organization, or is closely connected with it:

عضو وابسته به - گروه مربوط به

 

�People who are supposed to protect the law are the people who break it,� he said, �and no one is brought to justice.�

او گفت: آنهائی که انتظار می رود از قانون حمایت کنند کسانی هستند که خود قانون شکن میباشند و هیچ یک از آنها هم به محاکمه کشیده نمیشوند.

 

For this chaos, he said, �I must blame the Palestinian Authority,� not Israel.

Tamam, 49, recalls a near riot here when cooking gas was in short supply and there was a delivery of canisters. The police were called, she said.

او گفت: برای این هرج و مرج باید مسئولین فلسطینی را مقصر بدانم نه اسرائیل را. "تمام" 49 ساله خاطره ای از یک شورش و آشوب را به تازگی رخ داده به یاد میآورد هنگامی که در غزه گازی که برای آشپزی استفاده میشد خیلی کم بود و فقط یک محموله از کپسول وجود داشت. او گفت که به پلیس خبر داده شد.

لغات:

1- riot: a situation in which a large crowd of people are behaving in a violent and uncontrolled way, especially when they are protesting about something.

آشوب - شورش

2- canister: a metal container for keeping something in like  tea, petrol, gas, etc

کپسول - قوطی حلبی یا آهنی

 

�They took canisters for themselves and then left,� she said, shrugging.

"تمام" در حالیکه - از روی تعجب - شانه هایش را بالا انداخته بود گفت: آنها کپسولها را برای خودشان برداشتند و رفتند

لغات:

1- shrug: to raise and then lower your shoulders in order to show th این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

ترجمه تیترهای روزنامه های مشهور

 

 

1- Four acquitted in bomb plot against U.S embassy in Paris.

تبرئه چهار مظنون به توطئه بمب گذاری در سفارت آمریكا در پاریس

لغات:

 to Acquit: to give a decision in a court of law that someone is not guilty of a crime. تبرئه كردن 


 

2- Top generals still stand behind Chavez.

ژنرالهای ارشد هنوز از چاوز حمایت می كنند.

 


 

3- Bush and new Korian leader to take up thorny issues.

بوش و رهبر جدید كره مسائل بغرنج را مرور می كنند.

 


 

4- Saudis alter promis to help Afghans.

سعودی ها قول خود را در مورد كمك به افغانستان پس گرفتند.

لغات:

تغییر دادن عوض كردن to Alter: to change, or to make someone or something change

 


5- US, Uk said to plan amphibious.

طرح آمریكا و انگلستان برای حمله آبی و خاكی � به عراق.

لغات:

آبی خاكی  .an amphibious operation etc involves both sea and land vehicles :Amphibious

 


6- Bush gets smallpox inoculation.

بوش واكسن آبله تزریق كرد.

لغات:

To Inoculate: to protect someone against a disease by putting a weak form of the diseaseinto their body using a needle. واکسن زدن

 


 

۷- Blix urges U.S to hand over Iraq evidence.

بلیكس از آمریكا خواست تا مدارك خود را در مورد عراق تحویل دهد.

 


 

۸- Gop pins hopes on Frist to heal party wounds.

حزب جمهوری خواه به فریست برای التیام به زخمهای حزب امید دارد.

لغات:

حزب جمهوری خواه Gop: the Grand Old Party another name for the Republican Party in US politics.

 


 

9- Anti-Irag military alliance buils slowly.

ائتلاف نظامی ضد عراق به آهستگی تشكیل می شود.

 


 

۱۰- Iraq ready to deal with questions.

عراق آماده پاسخگوئی به هر سوالی هست.

 


 

۱۱- U.S to give Iraq inspectors photos of sanitation activities.

آمریكا عكس هائی از فعالیتهای پاكسازی در اختیار بازرسان عراق قرار می دهد.

 

 


 

۱۲- U.S begins sharing intelligence with U.K weapons inspectors.

آمریكا با بازرسان تسلیحاتی انگلیس همكاری اطلاعاتی می كند.

 


 

13- Japan fears north Koria: U.S promises defence sheild.

آمریكا بر اساس ترس ژاپن از كره شمالی قول سپر دفاعی می دهد � از ژاپن دفاع می كند-.

 


 

14- Kenyan opposition headed for victory.

مخالفان در كنیا پیشتاز انتخاباتند � در امر انتخابات جلو افتاده اند.

 


 

۱۵- Vatican denounced cloning . Claim labeled as immoral brutal.

واتیكان با محكوم كردن شبیه سازی انسان آن را غیر اخلاقی و بی رحمانه توصیف كرد.

لغات:

To clone: to make an exact copy of a plant or animal by taking a cell from it and developing it artificially. تولید مثل یا آبستنی غیر جنسی � شبیه سازی

 


 

16- passport smuggling probe triggers search for 5 men.

جستجو در تعقیب 5 نفر در مسئله قاچاق گذرنامه شدت یافت.

لغات:

 قاچاق كردن To smuggle: to take something or someone illegally from one country to another

 


۱۷- Saddam aide accuses U.S of turning scientists away.

مشاور صدام آمریكا را به فراری دادن دانشمندان عراقی متهم كرد.

 


 

18- U.S Reports clash with Pakistan border unit.

گزارشها از درگیری میان نیروهای آمریكائی و پاكستانی خبر می دهد.

 


 

۱۹- Bush sees resolution on N. Koria.

بوش نسبت به حل بحرانهای كره ی شمالی خوشبین است .

 


 

۲۰- U.S Keeps close tabs on muslim cleric.

آمریكا همچنان روحانیون مسلمان را تحت نظر دارد.

لغات:

To keep (close) tabs on somebody/something: informal to watch someone or something  carefully to check what they are doing نظارت (مستقیم ) داشتن- كاملا نظارت داشتن

 


 

21- U.N Brodens Iraqi import ban.

شورای امنیت واردات عراق را محدودتر كرد.

 


 

۲۲- Pentagon orders infantry division to Persian Gulf.

پنتاگون واحدهای پیاده نظام به خلیج فارس اعزام كرد.

لغات:

 پیاده نظام � سرباز پیاده  Infantry: soldiers who fight on foot

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

مکالمات روزمره آمریکایی

(بخش پنجم)



 

 

1-     اونجا خیلی خفه بود خوشحال شدم كه بیرون آمدم

 

1- It was  stifling in there; I was glad to get out.

2- خواهرش در كنارش بود ولی  سرش طرف دیگری بود (به او نگاه نمیكرد).

 

2- his sister, was at his side, her face averted

 

3- او خیلی مواظب گله اش است

 

3- He is very watchful of his flock.

 

4- او تا آنجا كه میتواند با صدای بلند آواز میخواهد و تا حدی تو دماغی

4- He sings as loud as he can, rather nasally

5- خریداران، شركتهایی را میخواهند كه به نیازهایشان توجه داشته باشند.

 

5- Customers want companies that are attentive to their needs.

 

6- رز به النات نگاه كرد و چشمهایشان به هم افتاد.

 

6- Rose looked at Allnutt, and their eyes met.

7-واقعا خانه ام شلوغ است.

 

My house is in an absolute mass.

 

8- او واقعا یكی از بهترین دانش آموزان كلاس زبان من به حساب می آمد.

She was really regarded as one of the most able students of my English class.

9- او در حالیكه دستش را (به علامت خدا حافظی) تكان می داد از نزد مادرش رفت.

 

He left his mother with a wave of the hand.

 

10- والدینم خیال میكردند كه كمی غیر طبیعی است كه پسری به رقص باله علاقه داشته باشد.

 

My parents thought it was rather abnormal for a boy to be interested in ballet.

 

11- او رفتاری غیر عادی دارد كه ممكن است نشانه عقب افتادگی ذهنی (او) باشد.

 

He has an abnormal behaviour that may be a sign of mental illness

 

12- اگر بچه ام (جنینم) یكجورائی ناقص الخلقه باشد میتوانم سقطش كنم؟

 

Would I  abort if my child was likely to have some kind of deformity?

 

13 � او در مورد سنش به ما دروغ گفت (سن واقعی اش را نگفت).

 

He lied about his age

 

14- در مقابل (مورد) رشد جمعیت چه كاری میتوان انجام داد.

 

What can be done about the rising levels of population?

 

15- این همه سر و صدا برای چیه؟

 

What's all the fuss  about?

 

16- از وقتی كه (آخرین بار) لیندا را دیده ام حدود 5 سال گذشته است.

 

It's been  about five years since I've seen Linda

 

17- اون بچه 11 ماهه است و دیگر باید شروع به راه رفتن كند.

 

She's 11 months old and just  about ready to start walking.

 

18 � شانس اینكه در مردها كسی كور رنگ باشد 1 در 12 است.

 

The chance of men being born colourblind is  about 1 in 12.

 

19- دیگه نزدیك بود بریم كه جری رسید.

 

We were just about to leave when Jerry arrived.

 

20- هیچ یك از سازمانهای فوق الذكر به سوال ما پاسخ ندادند.

 

None of the organizations mentioned  above answered our inquiries.

 

28- دانش آموزانی كه از درصد توانائی بیشتری برخوردارند باید در مدرسه ای مخصوص درس بخوانند.

 

Students of above-average ability should attend a special school.

 

29- ما در هر بازی حدود 4000 نفر شركت كنندة ورزش دوست داشتیم.

 

We have an average attendance of 4000 fans per game.

 

30- حضار جلسه از حد پیش بینی شده بیشتر بودند.

 

Attendance at the meeting was higher than expected.

 

31- با وجود بدی هوا خیلی شركت كننده داشتیم.

 

We had pretty good  attendance despite the bad weather.

 

32- آنها با دقت تمام به سخنرانی گوش دادند.

 

They listened to the speech with close attention .

 

33- در این شغل توجه به جزئیات ضروری است.

 

Attention to detail is essential in this job.

 

34- وسط سخنرانی حواس سارا داشت پرت می شد (دیگر تمركز نداشت).

 

During the lecture Sarah's attention began to wander

 

35- زنجیر دوچرخه و هر جای دیگری كه احتیاج به مراقبت دارد را روغن كاری كن.

 

Grease the bike's chain and any other areas that need  attention.

 

36- وقتی به آنها گفتم كه من دكتر هستم طرز برخورد همه عوض شد.

 

When I told them I was a doctor their whole  attitude changed.

 

37- صنایع احتیاج دارند كه به چیزهائی كه مشتری ها را جذب میكند توجه كند.

 

The industry needs to focus on what  attracts customers.

 

38- موضوعی كه مرا به طرف این شغل كشید، (مقدار) حقوق ماهیانه آن و امكان سفر به خارج است.

 

What  attracts me to the job is the salary and the possibility of foreign travel.

 

39 � یك مدیر خوب باید چه صفاتی داشته باشد؟

 

What attributes should a good manager possess?

 

40- مرگ او ناگهانی و غیر منتظره بود.

 

His departure / death was  abrupt and completely unexpected.

 

41- پدر بزرگ این اواخر همچنان دارد حواس پرت شده مشود.

 

Grandad's been getting rather absent-minded lately.

 

42- او علت استعفا دادنش را كاملا شفاف بیان كرد.

 

He made his reasons for resigning absolutely clear.

 

43- اواخر آن روز حسابی (از خستگی) از پا در آمده بودم.

 

By the end of the day, I was  absolutely exhausted.

 

44- كاملا حق با شماست ما همه تو این ماشین جا نمیشیم

 

You're  absolutely right - we can't all fit in one car.

 

45- اون بچه قابلیت عجیبی در درك مطالب دارد

 

the Baby has an enormous capacity for absorbing new information.

 

46- به نظر می آمد كه (مطلب را ) فهمیده باشد ولی نمی دانم بگویم همه جزئیاتش را هم گرفته باشد.

 

He appeared to understand, but whether he  absorbed every detail I cannot say.

 

47 � از كارهائی که برای من انجام میدی ممنون

 

I appreciate what you are doing for me.

 

48 � از تعریفت خیلی ممنون

 

Thanks for your compliment.

 

49- خیلی متشكرم كمك زیادی کردی

 

Thank you very much. You were a big help


50- جدا نمیدونم چطور از شما تشکر کنم (نمیدانم با چه زبانی از شما تشکر کنم)

 

I've no word to express my seep gratitude.

 

51- جدا خیلی متشکرم

 

Thanks you very much indeed.

 

52- نمیدونم محبت شما را چگونه جبران کنم

 

I don�t have anything to give in return.

 

53- لطف کردید تشریف آوردید

 

Nice of you to come.

 

54- اینجا رو منزل خودتون بدونید.

 

Make yourself at home.

 

55- موذب نباشید

 

Don't feel restrained.

 

56- تا دم در با شما می آیم (شما را بدرقه میکنم)

 

I will just see you to the door.

 

57- امروز زیاد حال و حوصله ندارم

 

I am not in a good mood today.

 

58- سر آخر این حقیقت را پذیرفتم که اگر سیگار را ترک نکنم خواهم مرد.

 

I finally  accepted the fact that I would die if I didn't stop smoking.

 

59- والدین من همیشه من را همان گونه که هستم پذیرفته اند. (انتظار بیهوده از من نداشتند).

 

My parents have always  accepted me just as I am.

 

60 � او به خاطر قبول رشوه در زندان است

 

He is in prison for  accepting bribes.

 

61- کودکان سخت میتوانند خود را با مدرسه جدید وفق دهند.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

مکالمات روزمره آمریکایی

بخش چهارم



 

نوشته امروز را به مکالماتی اختصاص می دهم که تا حدی به درد کسانی می خورد که در دانشگاه ترم Lecture را می گذرانند که فراتر از مکالمات روزمره به دانستن معادل یکسری جملات غیر محاوره ای نیز احتیاج دارند.

این عبارات از فرهنگهائی نظیر Longman و منابع معتبر و یا سوال از چند نفر آمریکائی که دوست اینجانب هستند نقل شده است به معادلها اطمینان کامل داشته باشید.

قابل توجه است که از آنجا که همه را تایپ می کنم ممکن است غلطهائی تایپی وجود داشته باشد که به بزرگی خودتان ببخشید.

 

 

1- مغولها نیشابور را به آب بستند.

1- The Mongols flooded Neishboor.


 

2- سویس یکی از آبادترین کشورهای جهان است.

2- Switzerland is one of the world�s most prosperous countries.


 

3- هیچ کشوری بدون برنامه صحیح آباد نمی شود.

3- No country will become prosperous without a corrent plan.


 

4- ما خرمشهر را دوباره آباد خواهیم کرد.

4- We will make Khramshahr habitable again.


 

5- آبادی شهر به خاطر کارخانه های متعدد آن است.

5- The city�s prosperity is due to it�s many factories.


 

6- سرزمین آبا و اجدادی اعراب جزیره العرب بود.

6- The ancestral home of the Arab was the Arabian Peninsula.

لغات:

Peninsula: a piece of land almost completely surrounded by water but joined to a large area of land

   شبه جزیره پیشرفتگی خاک در آب


 

 

7- آبراه پاناما چندین آب بند دارد.

7- The Panama Canal has several locks.


 

8- میزان آبدهی سد کرج حدود پنج متر مکعب در ثانیه است.

8- The water yield of Karaj Dam is about five cuble meters per second.


 

9- معلمی یک شغل آبرومندی است.

9- Teaching is a respectable profession.      


 

10- این دستگاه سیب را آب می گیرد و تصفیه میکند.

10- This machine presses out the apple�s juice and strains it


 

 

 

11- پس از بارندگی شدید آب دهکده را فرا گرفت.

11- After the heavy rain, water flooded the village.


 

12- او داستان ازدواج خود را با آب و تاب شرح داد.

12- He recounted the story of his marrtiage in detail.

لغات:

Recount: formal to tell someone a story or describe a series of events

 برشمردن یکایک گفتن


 

13- می خواهم این مجله را مشترک شوم.

13- I want to subscribe to this magazine.


 

14- این گلها در آب و هوای سرد عمل نمی آیند.

14- These flowers do not grow in cold climates.


 

15- این باغ هفته ای یکبار آبیاری می شود.

15- This garden is irrigated once a week.


 

16- یک بنای آپارتمانی بیست طبقه.

16- A twenty-story apartment building.


 

17- فقط مقدار کمی زمین برای ساختمان سازی وجود دارد.

17- There is a limited supply of land for building.


 

18- واحد توپخانه ضد هوائی

18- The anty aircraft battery.

لغات:

Battery: several large guns used together

 واحد توپخانه


 

19- آن معتاد همه میراث پدرش را نابود کرد. (دود کرد)

19- The addict wasted all of his  father�s inheritance.


 

20- بنزین از قابلیت اشتعال بالائی برخوردار است.

20- Gasoline is highly flammable.

توضیح:

کلمه petrol انگلیسی می باشد نه آمریکائی


 

21- او ناگهان خشمگین شد و شروع کرد به ناسزا گفتن.

21- Suddenly he become furious and started cursing.


 

22- شوهر او مرد آتشی مزاجی است.

22- Her husband is a hot-tempered man.


 

23- او آینده درخشانی دارد.

23- She has a bright future.


 

24- بیشتر ساختمانهای دوران صفویه آجری هستند.

24- Most of the Safavid-era buildings are of bricks.


 

25- بالاخره تعطیلات نوروز هم به پایان رسید.

25- Finally Norouz vacation ended too.


 

26- تو باید آداب اخلاقی را به جا بیاوری.

26- You should observe the rules of morality.


 

27- برای یک لحظه حسابی از درخواستش جا خوردم.

27- For a moment, I was completely taken aback by her request.


 

28- مجبور شدیم ماشین رو ول کنیم و بقیه راه را پیاده برویم.

28- We had to abandon the car and walk the rest of the way.


 

29- او یک پسری خشن با اخلاقی تند است.

29-Hhe is a tough boy with rather an abrasive manner.


 

30- پدر بزرگ این اواخر همچنان کم حواستر میشود.

30- Grandad's been getting rather absent-minded lately.


 

31- ما دلائل قاطعی داریم مبنی بر اینکه اون پولها را برداشته است.

31- We have absolute proofs that he took the money.


 

32- گیاهان مواد مغذی را از خاک جذب میکنند.

32- Plants absorb nutrients from the soil.


 

33- آدمی که درستکار (امین) نیست بدرد نمی خورد.

33- A person who is not honest is not good.


 

34- آدم نمی داند چه کار بکند.

34- One doesn�t know what to do.


 

35- آنها آن پلنگ آدمخوار را کشتند.

35- Thet killed that man-eating tiger.


 

36- آدم ربائی جرم بزرگی محسوب می شود.

36- Kidnapping is a serious/grate crime.


 

37- مصائب زندگی کم کم او را آدم کرده است.

37- The hardship of life have gradually made a man out of him.


 

38- آدمکشی بدترین نوع جنایت است.

38- Murder is the worst kind of crime.


 

39- آذربایجان گهواره تمدن ایران است.

39- Azarbaijan is the cradle of the Iranian civilization.


 

40- او گهواره را تکان داد تا بچه را ساکت کند.

40- She rocked the cradle to quieten the child.


 

41- ما برای چهار ماه آذوقه داریم.

41- We have food supplies for four months.


 

42- به خاطر ورود او خیابانها را آذین بستند.

42- Because of his arrival they decorated the street.


 

43- دو نفر عروس را آرایش کردند و به تالار بردند.

43- Two women put makeup on the bride and took her to the hall.


 

44- او یک جوان آراسته و مودب است.

44- He is a well-dressed and a polite youth.


 

45- من همیشه از سخنان آرامش بخش مادرم بهره برده ام.

45- I always take advantage of my mother�s smoothig words.


 

46- آرام بنشین تا گوش تو را معاینه کنم.

46- Sit still so that I can exmine your ear.


 

47- صدای یک انفجار آرامش محله را بهم زد.

47- The sound of an explosion disturbed the quiet of the neighborhood.


 

48- مردم باید در صلح و آرامش زندگی کنند.

48- People need to live in peace and tranquility.


 

49- از موقعی که زنش مرده یک دقیقه هم آرامش نداشته است.

49- He hasn�t had a moment of peace since his wife died.


 

50- علی رغم متلکهای آنها او آرامش خود را حفظ کرد.

50- Despite their taunts, she kept her composure.


 

51- کارگران اعتصابی ادعا می کردند که آرامش طلب هستند.

51- The striking workers were claiming that they were non-violent.


 

52- به آرامی دست به شانه ام زد.

52- He touched my shoulder gently.


 

53- ناپلئون قشون خود را به شکل نعل اسب آرایش داد.

53- Napeleon arrayed his army in a horseshoe design.


 

54- در بهشت همه آرزوهای تو برآورده خواهد شد.

54- In paradise all your wishes will be fulfilled.


 

55- او هنوز آروزی رفتن به پاریس را دارد.

55- She is still longing to go to Paris.


 

56- یکی از آرمانهای ما آزادی مطبوعات است.

56- One of our goals is freedom of the press.


 

57- بچه بطری شیر خود را تمام کرد و شروع کرد به آروغ زدن.

57- The baby finished her milk bottle and started burping.


 

58- عامل اکثر بدبختی های انسان حرص و آز است.

58- Greed is the cause of most of the mandkind�s misfortunes.


 

59- اقتصاد بازار آزاد کشور را رونق داد.

59- Free-market economy made the country flourish.


 

60- همه انسانها آزاد و برابر خلق شده اند.

60- All humans are created free and equal.


 

61- سربازان ما او را از اسارت در آوردند.

61- Our soldiers freed him from captivity.


 

62- او معتقد است که آزادی حتی از عدالت هم بهتر است.

62- He believes that liberty is even more important than justice.


 

63- ما خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم.

63- We demand the release of political prisoners.


 

64- آزادیخواهان الجزایری هفت سال با فرانسویان جنگیدند.

64- Algerian freedom fighters fought against the French for seven years.


 

65- صدای بلندگوهای آن کلیسا بسیار آزاد دهنده بود.

65- The noise of that church�s loudspeaker was very annoying.


 

66- او نسبت به تو خیلی عصبانی بود ولی ما سعی کردیم که آزردگی او را برطرف کنیم.

66- He was very angry at you, but we tried to placate him.

لغات:

Placate: formal to make someone stop feeling angry

.  آرام کردن تسکین دادن


 

67- آزردگی پوستی بر اثر آفتاب خوردن زیاد.

67- Irritation as a result of overexposure to the sun.


 

68- شوخی های رکیک جواد به قدری آن خانمها را رنجاند که جلسه را ترک کردند.

68- Javad�s dirty jokes offended those ladies so much that they left the meeting.


 

69- انتقادات من او را آزرده کرد.

69- My criticism hurt his feelings.


 

70- از اینکه دوباره از او پول بخواهم خجالت می کشم.

70- I am embarrassed to ask him for money again.


 

71-  باید این حقیقت را قبول کنی که اکثر مشکلاتت بخواطر حسادت است.

71- You need to accept the fact that most of your problems are caused by jealousy.


 

72- بنا به نظریه پلیس حمله کنندگان او را با وسیله نوک تیز مورد ضرب و جهم قرار دادند.

72- According to the police, his attackers beat him with a sharp instrument.


 

73- حقوی که به تو داده می شود به مقدار کاری است که انجام می دهی.

73- You will be paid according to the amount of work you do.


 

74- زمانی که دسته سربازان یاغی رسید روستا تقریبا خال از سکنه شده بود.

74- By the time the rebel troops arrived, the village had already been abandoned.


 

75- توی لیست اسم او قبل از اسم من بود (او رتبه بالاتری کسب کرده بود).

75- Her name comes above mine on the list.


 

76- در زمستان دمای هوا به ندرت از صفر درجه می گذرد.

76- Temperatures rarely rise above zero in winter.


 

77- وقتی پدر ناگهان وارد اتاق شد صحبت ما سریعا خاتمه یافت.(فورا حرفمان را تمام کردیم).

77- Our conversation came to an abrupt end when father burst into the room.


 

78- اصلا برایم قابل قبول نیست که شاید او از اعتمادی که بهش داشتم سوء استفاده کند.

78- I never expected that he would abuse the trust I placed in him.


 

79- سرعتم را زیاد کردم تا از اتوبوس سبقت بگیرم.

79- I accelerated to overtake the bus.


 

80- امسال ظاهرا تورم افزایش خواهد یافت.

80- Inflation is likely to accelerate this year.


 

81- من تمام مسئولیت شکست این طرح را به عهده خواهم گرفت.

81- I accept full responsibility for the failure of the plan.


 

82- آیا دوست دارید شما را تا اتاقتان همراهی کنم؟

82- Would you like me to accompany you to your room?


 

83- مدارکی که او به دادگاه ارائه کرد کاملا صحیح نبود.

83- The evidence she gave to the court was not exactly accurate.


 

84-  چندین روز آزگار (متوالی) دنبال خونه بودم.

84- I was looking for a house for several consecutive days.


 

85- میزان سواد انگلیسی کارمندان جدید را آزمودیم.

85- We tasted`the new employees on the extent of their knowledge of English.


 

86- آسانی پرسشهای امتحانی ما را خوشحال کرد.

86- The easiness of the exam questions pleased us.


 

87- دنیا در آستانه جنگ جدیدی قرار دارد.

87- The world is on the threshold of a new war.


 

88- آستر پالتوی من ابریشمی است.

 88-The lining of my coat is silken.


 

89- یک پیراهن آستین کوتاه.

89- A short-sleeved dress.


 

90- دماوند سپید سر به آسمان افراشته است.

90- The white Damavand rises high in the sky.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

مکالمات روز مرۀ آمریکایی

بخش سوم



در این بخش به مکالمات روزمرۀ آمریکایی میپردازم. بسیاری از زبان آموزان وقتی صحبت میکنند، فقط از چند کلمه ساده روزمره استفاده میکنند و سعی میکنند کل منظورشان را با همان چند کلمه جزئی بیان کنند و حال آنکه اگر بخواهند به شکل مدرن حرف بزنند کلامشان بسیار زیباتر خواهد شد. در این عبارات که همه از کتابهای زبان اصلی اخذ شده است، سعی کرده ام تا حدی این زیبائی در مکالمات به روز را منعکس کنم.

جملات زیر همه کاربردی و رایج هستند و سعی شده است تا حد امکان از اصطلاحات خودمانی و عامیانه پرهیز شود مگر اینکه بسیار شایع و رایج باشد.

 

*    *    *

 

1- بدون داشتن هدفی معین، نسبت به زندگی ات احساس نارضایتی خواهی کرد.

 

Without a clearly defined purpose, you feel unsatisfied with your life.

 

 

2- اگر در مورد این موضوع فکر کنی میتوانی به جمع بندی درستی برسی.

 

If you think about the matter, you can reach the right conclusions.

 

 

3- از کتاب او بعد از انتشار بیش از ده ملیون نسخه فروخته شد.

 

His book has sold over 10 million copies since its release.

 

 

4- زندگی من 180 درجه بهتر شده است.

 

My life has taken a 180 degree turn for the better.

 

 

5- احساس میکنم که دوباره به دنیا آمده ام

 

I feel like I've been re-born

 

 

6- خیلی هزینه کردم ولی فقط مقدار کمی عائدم شد.

                  

I've paid a lot more and just gotten far less.

 

 

7- من این نصیحت پدرانه تو را به هر کس که میخواهد زندگی اش را تحت کنترل داشته باشد توصیه میکنم.

 

I recommend your fatherly advice to every one who wants to be in control of his own life.

 

 

8- گویا که دنیای جدیدی به روی من باز شده است.

 

It seems like a whole new world has opened up for me.

 

 

9- بر خجالتی که مانع از آن میشود که چیزی بگوئی، غلبه کن.

 

Overcome the shame that hold you back from saying something.

 

این جمله را میتوان به طور رسمی تر اینگونه نیز بیان کرد.

 

Overcome the mental 'shame & shyness' blocks that hold you back from saying something

 

 

10- از بروز دادن انرژیهای منفی ای مانند "من شکست خورده ام" که آدمهای کم بنیه همه جا از خودشان پخش میکنند، خودداری کنید.

 

Avoid sending out the negative "I've been defeated..." signals that low status men broadcast all over the place

 

 

11- دیگر یک آدم پاچه خوار نباش و سعی کن روی پای خودت بایستی.

 

Stop being the bootlicking guy and try to be on your own feet

 

 

12- ما از اینکه مورد قبول قرار نگیریم � حرفمان پذیرفته نشود - آنقدر در قلبمان احساس ترس میکنیم که قادر نیستیم مانند یک انسان عادی رفتار کنیم.

 

We have so much FEAR OF REJECTION in our hearts that we are incapable of acting on like a normal human

.

 

13- باید بیاموزی که چگونه از فکرت استفاده کنی

 

You need to learn how to use your intellect

 

 

14- رفتار یک فرد معرف شخصیت اوست.

 

A Mans' Demeanor Reveals His Status

 

 

15- زنان موجودات بسیار حساسی هستند.

 

Women are highly emotional creatures

 

 

16- غرورت را از بین ببر

 

Fade out your own ego

.

 

17- دوست داری در چه موردی صحبت کنیم؟

 

What do you enjoy talking about?�

 

 

18- چطور شد که به این نتیجه رسیدی

 

How did you come to this conclusion?�

 

 

19- قوزک پایم بدجوری رگ به رگ شده است.

 

My ankle is badly sprained.

 

 

20- این زخم بسیار عمیقی است متاسفانه باید بخیه بخورد.

 

It's quite a deep wound. I'm afraid it needs some stitches.

 

 

22- واقعا از حرفی که دیروز به تو زدم پشیمان هستم.

 

I deeply regret what I said to you yesterday.

 

 

 

23- خانم من10 سال از من بزرگتر است ولی این فاصله سنی مشکلی برای ما بوجود نیاورده است.

 

My wife is ten years older than me, but the age difference has never been a problem

 

 

24- او فقط دو سال دارد ولی میتواند از یک تا ده بشمارد.

 

He is only two years old, but he can count up to ten.

 

 

25- او فقط 14 سال دارد ولی به اندازه سن و سالش خیلی خوب رشد کرده است.

 

He is only 14, but he is quite grown-up for his age.

 

 

26- او سن و سالی ازش گذشته است.

 

He is over the hill.

 

 

27- او پیر است و هرگز طرز فکرش را عوض نخواهد کرد.

 

He is old and will never change the way he does think.

 

 

28- دیگر خیلی پیر شده ام فکر میکنم دیگر باید کمی زندگی را آسان تر بگیرم.

 

I think I will have to start taking life a little easier. I am over the hill.

 

 

29- آیا او هنگام تولد پسرش حاضر بود.

 

Was he present at the birth of his son?

 

 

30- احساس میکنم که دوران کودکی بسیار خوبی داشتم.

 

I think I had a very happy childhood.

 

 

31- دخترها معمولا چند سال قبل از پسران بالغ میشوند. (به سن بلوغ میرسند).

 

Girls usually reach puberty about some years before most boys.

 

 

32- (دوران) جوانی میتواند بهترین یا بدترین سالهای زندگی باشد.

 

Adolescence can be the best or the worst years of your life.

 

 

33- متاسفانه اولین ازدواج من فقط دو سال به طول انجامید.

 

My first marriage unfortunately only lasted a couple of years.

 

 

34- پدرم در دوران بازنشتگی اش کتابی در مورد تجربیات دوران جنگش نوشت.

 

In his retirement my father wrote a book about his wartime experiences

.

 

35- زنان هنگامی بارداری نباید سیگار بکشند.

 

Women shouldn't smoke during pregnancy.

 

 

36- مراقبت از نوزاد تازه متولد شده سختر از آن است که تصور میکنی.

 

Looking after a newborn baby is more difficult than you think.

 

 

37- خیلی خسته ام هر شب باید سه بار برای شیر دادن به بچه ام بیدار شوم.

 

I'm exhausted. I have to get up three times every night to feed my baby

.

 

38- به اینکه فرزند پسر باشد یا دختر، اهمیتی نمیدهم. فقط سالم باشد.

 

I don�t mind whether it's boy or a girl as long as it's healthy.

 

 

39- فراموش نکن که برای بچه ها مقداری اسباب بازی بیاوری تا بازی کنند.

 

Don't forget to bring some toys for the children to play with.

 

 

40- یکی از دوستانم در حالیکه باردار بود با ماشینش تصادف کرد و فرزند در شکمش از بین رفت.

 

A friend of mine crashed her car when she was pregnant and lost her child.

 

 

41- او نوزاد دختر بسیار زیبائی به دنیا آورد.

 

She gave birth to a beautiful baby girl.

 

 

 

42- او را سریع به بخش زایمان بردند.

 

She was rushed to the maternity ward.

 

 

43- از وقتی که بچه دار شدیم خیلی شبها بی داریم و من واقعا اکثر اوقات خسته ام.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

مکالمات روزمره آمریکایی

بخش دوم



 

۱- اگر رد بشی شانس دیگه ای نداری

If you flunk out you won't get a second chance  


2- عصبانیم نکن

 Don't get on my bad side.


۳- خوب گوش بده ( این رو تو مغزت فرو کن ) دیگه نباید او مسئله رو شروع کنی

 Now , get it straight . You shouldn't get started on that again.


۴- دلم برایت می سوزد

I feel sorry for you.


۵- این آخرین پیشنهاد منه ، می خوای بخواه ، می خوای نخواه.

That's my last offer, take it or leave it.


6- انتظار دارم این مسئله را خیلی جدی بگیری.

 I expect you to take this seriously.


7- اگر نمی خواهیم از پروازمون عقب بمونیم بهتره که الان حرکت کنیم.

We'd better take off now if we don't want to miss our flight.


8- بهتره تصمیمتو بگیری .

ِYou'd better make up your mind.


9- فقط ایندفعه رو بهت اجازه میدهم ، بار دیگه نه.

I let you have it this time, but not anymore.


10- تو دخالت نكن (این به تو ارتباطی نداره )

Keep out of this - This is not your bussiness - Don't try to get involved.


11- همون قدر كه به تو ارتباط داره به من هم داره .

It's just as much my bussiness as yours.


12- اگر روی اون نون را نپوشانی زود خشك می شود.

If you don't cover that bread, it will soon dry out.


13- صبرم داره تموم می شه .

My patience is running out.


14 - با اون كاری نداشته باش .

Don't mess with him.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

 مکالمات روزمره آمریکایی

بخش اول



 

۱- این قدر به اون ماشین ور نرو

1- Stop missing around with that car.

 


2- شما دو تا بس کنید (از دعوا سر و صدا و ...) نمی بینید دارم کار می کنم.

2- Knock it off you two. Don't you see I'm working.

لغت :

knock off (something): to stop working and go somewhere else

 بس کردن ، سراغ کار دیگری رفتن 


۳- اون فقط داره از شما سو ء استفاده میکنه.

3- He is just using you.

لغت:

to use: to make someone do something for you in order to get something you want

 سو ء استفاده کردن (یکی از معانی آن ) و معنای دیگر آن همان استفاده کردن است که اینجا مراد نیست  


۴- درست ازش استفاده کن (ازش بد استفاده نکن).

4- Don't misuse it. 


۵- این ممکنه باعث دردسرت بشه.

5- This might get you into trouble.


 ۶- تازگی ها تو مدرسه مشکل پیدا کردی (تو دردسر افتادی)؟

6- Are you getting into trouble at school lately?


 ۷- سیستم الکتریکی ایراد (عیب) داره.

7- There must be a flaw in the electrical system.


 ۸- اگر فکر میکنی مشکل الکتریکی داره بهش دست نزن.

8- Don't touch it if you think it's got an electrical fault.


 ۹- بس کن و گرنه چغلی تو پیش بابات می کنم.( به بابات می گم)

9- Stop it, or I'ii tell your dad on you.

لغت:

tell on somebody : to tell someone in authority about something wrong that someone you know has done - used especially by children

 چغلی کردن گزارش کار غلطی را دادن


۱۰- این قدر فضولی (دخالت ) نکن

10- Stop being so nosy.


11- این قدر بچه نشو (بچه بازی در نیار)

11- Stop being such a baby.


۱۲- این که دلیل نمیشه.

12- That's no excuse.


۱۳- اون کار دزدیه.

13- That is called stealing.


۱۴- خیلی با احتیاط رفتار کن.

14- Use extreme caution.


۱۵- باید آروم و با احتیاط کار کنی.

15- You have to do it slowly and always with caution.


۱۶- حواست جمع باشه.

16- Be alert.


۱۷- حماقت نکن.

17- Stop being a fool. 


۱۸- از عواقب کارت خبر داری.

18- Are you aware of consequences to you.


۱۹- سعی خودتو بکن ممکنه فرصت دیگری گیرت نیاد.

19- Do the best you can, you might not get another chance.


۲۰- مستقیم میرم سر اصل مطلب.

20- I come straight to the point.


۲۱- تمبر را با آب دهانش خیس کرد.

21- He moistened the stamp with his own saliva.


۲۲- اگر آب نباشد از تشنگی هلاک میشویم.

22- If there is no water, we will die of thirst.


۲۳- این سفر برایمان خیلی آب خورد.

23- This trip cost us a lot.


۲۴- این شایعات از کجا آب می خورد؟

24- Where these rumors originate from?

Or : where is the source of these romers?


۲۵ - مهمانی آنها خوب از آب درآمد.

25- Their party ended up being good.


۲۶- بی خود و بی جهت از همه انتقاد می کند.

26- She criticizes everyone for no reson at all.


۲۷ - با دیدن آن خوراک خوشبو دهانم آب افتاد.

27- Upon seeing that Fragnant food, My mouth waterd.


۲۸ - تنها پخت و پزی که بلدم آب پز کردن تخم مرغ است .

28- The only cooking I can do is to boil eggs.


۲۹ - یک مشت آبدار به سرش کوفتم.

29- I gave him a strong punch to his head.


۳۰ - آبروی خوانده ام در خطر است.

30- my family's honor is at stake.

لغت:

at stake: if something that you value very much is at stake, you will lose it if a plan or action is not successful

 در معرض خطر و نابودی بودن


 ۳۱- برای حفظ آبرو این کار را کرد.

31- He did it to save his face


۳۲- مواظب باش ممکنه لیوان از دستت لیز بخوره و بیفته.

32- Becareful, the glass might slip out of your hand.


۳۳- در آینده ای نزدیک

33- In the near future.


۳۴ این آخرین مد لباس مردانه است .

34- This is the latest men's fashion.


۳۵- یکی مانده به آخر.

35- The last but one.

or - The one before last.


۳۶ - در این شرکت حتی یک آدم حسابی نداریم.

36- We don't have even one qualified person in this company.


۳۷- این آرزو را به گور خواهد برد.

37- she shall not live to see her wish fulfilled.


۳۸ - بهترین موفقیت ها را برایت آرزو میکنم

38- I wish you the best of luck.


۳۹ - ورود برای عموم آزاد است.

39- It is open to the public.


۴۰ - آیا از عهده کار بر می آئید؟

40- Can you handle the job/task?


 41- این روزها اوضاع و احوال چگونه است؟

41- How is everything going with you nowadays?


۴۲- وضع زندگیت چطور است؟

42- How is life treating you.


۴۳ - یک کمی پکر به نظر می رسی.

43- You look alittle bit down in the mouth

or- You look a little upset.

لغت:

down in the mouth: informal unhapp

 پکر، ناراحت


۴۴- ای بد نیستم.

44- So so


۴۵ - دنبال یک لقمه نان می دویم.

45- Too much for an effort.


۴۶- امروز روز سختی را سپری کردم.

46- Today I had a hard day

or - I had a long day today.


۴۷ - تا دیر وقت بیدار بودم.

47- I stayed to late.


۴۸ - از چه طریق امرار معاش می کنید؟

48- How do you make your bread and butter.


۴۹ - مشغول چه کاری هستید؟

49- What are you busy with?


۵۰ - امیدوارم که همه چیز روبراه باشد.

50- I hope everything works out well این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

میلان کوندرا

بیوگرافی، یک مصاحبه و رمان آهستگی


بیوگرافی

ميلان كوندرا در اول ماه آوريل 1929 در شهر "برنو" مركز ايالت "مراوي" ديده به جهان گشود. تا زماني كه در چكسلواكي زندگي مي‌كرد و حتي در نخستين سال‌هاي ورودش به فرانسه، اطلاعاتي درباره زندگي او منتشر مي‌شد اما اكنون كه آثار گرانبهايش شهرتي بين‌المللي برايش به ارمغان آورده‌اند، هنوز آن‌گونه كه بايسته است به شرح زندگي شخصي او نپرداخته‌اند. كوندرا ترجيح مي‌دهد زندگي‌نامه‌اي نداشته باشد و بر اين باور است كه رمان‌نويس بايد از گفته "گوستاو فلوبر" پيروي كند يعني پشت اثر خود پنهان شود. او مي‌گويد: "رمان‌نويس خانه زندگاني‌اش را ويران مي‌كند تا با سنگ‌هاي آن، خانه رمان خود را بسازد". كوندرا با تدوين زندگي‌نامه نويسندگان موافق نيست و اعتقاد دارد: "زندگي شخصي نويسنده فقط مربوط به خود اوست زيرا زندگي‌نامه نويسنده به شكل و ماهيت اثر آسيب مي‌رساند".
ميلان كوندرا زندگي‌نامه شخصيت‌هاي ذهني‌اش را به اختصار بيان مي‌كند. به عقيده او مضمون‌هاي وجودي اين شخصيت‌ها اهميت دارند. اين‌كه در رمان "بار هستي"، "توما" گندمگون يا بور است، پدرش فقير است يا ثروتمند و... هيچ اهميتي ندارد؛ بايد انديشه و احساسات شخصيت را فهميد؛ بايد به هستي او راه پيدا كرد.
كوندرا علاوه بر اين‌كه به شرح حال اعتقادي ندارد، از سوء‌تفاهم‌ها و برداشت‌هاي غلط مي‌ترسد. او به دليل مخالفت با نظام سياسي حاكم بر كشورش، مجبور به مهاجرت شده و بيم آن دارد كه از او نه سيماي يك "كاوشگر هستي" كه چهره يك ناراضي و مخالف سياسي ترسيم شود.
كوندرا حدود 14سال داشت كه سرودن شعر را آغاز كرد. اشعار او در مطبوعات انتشار يافت. خود او مي‌گويد تا 25سالگي به موسيقي، بيشتر از ادبيات علاقه داشته است و اين شيفتگي تا هميشه در فكر و احساسش باقي مي‌ماند.
ميلان كوندرا سرانجام شعر را كنار مي‌گذارد و از سال1958 نوشتن داستان كوتاه را آغاز مي‌كند و تا سال1968 ده داستان كوتاه با عنوان كلي "عشق‌هاي مضحك" مي‌نويسد.
نخستين رمان كوندرا به نام "شوخي" در سال1967 در فرانسه انتشار يافت؛ رماني كه باعث شهرت جهاني او شد. لويي آراگون اين رمان را اثري بزرگ دانسته است.
در سال1973 رمان "زندگي جاي ديگر است" به زبان فرانسه انتشار يافت و جايزه "مديسي" براي بهترين رمان خارجي را به دست آورد.
رمان "والس خداحافظي" در سال1978 جايزه "موندلو" را در ايتاليا نصيب كوندرا كرد. در سال1981 جايزه "كامنولث اوارد" در آمريكا به رمان "كتاب خنده و فراموشي" تعلق گرفت. در سال1982 مجموعه‌آثارش جايزه "اروپا ليتراتور" را مي‌گيرد.
در سال‌1984 رمان "بار هستي" شهرت او را به عنوان يكي از رمان‌نويسان بزرگ معاصر تثبيت مي‌كند.
"هنر رمان" در سال‌1986 انتشار يافت. "هنر رمان" نخستين رماني است كه او به زبان فرانسه نوشته است. اين كتاب، مجموعه كاملي است از تفكرات كوندرا درباره تاريخ تحول هنر رمان در اروپا و نيز بررسي و تحليل خود او درباره رمان‌هايش. "جهالت"، "خستگي"، "هويت" و... از آثار ديگر او به شمار مي‌آيد.
ميلان كوندرا هم‌اكنون در فرانسه روزگار مي‌گذراند.

 

هیچ وقت از جوهره رمان دور نشده ام

نگاهی به ادبیات اروپا در گفت وگو با

میلان کوندرا

ترجمه راحله فاضلی


برخلاف عقیده بسیاری از منتقدان، میلان کوندرا را می توان یکی از برجسته ترین نویسنده های معاصر دانست. هرچند او این اواخر کمتر تن به گفت وگوهای مطبوعاتی می دهد، اما حضور او در پایان نامه های متعدد دانشجویی و بحث درباره آثارش در محافل ادبی اروپا و امریکا نشان می دهد که ترجمه تقریباً همه آثار این نویسنده و استقبال از آنها در ایران، چندان نیز اتفاقی نبوده است. کوندرا در این گفت وگو به نویسندگان موفق اروپای مرکزی اشاره می کند و معتقد است آنها تاثیر چندانی بر او نداشته اند در حالی که شاید حرفش درست نباشد. او به جای آنکه فلسفه را وارد رمان هایش کند، به جایی می رود که قبلاً جولانگاه فلسفه بوده است و این کاری است که نویسندگان مهم اروپای مرکزی مثل کافکا پیش گرفته اند. مثال این نکته را می توان در رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی جست وجو کرد، همان رمانی که "نیویورکر" بخش های فلسفی آن را هنگام چاپ در نشریه حذف کرد و صدای کوندرا را درآورد.

---

به نظر می رسد با محدود کردن مصاحبه هایی که می تواند توسط شما دوباره ویرایش شود تا حدی دیگران را نیز محروم می کنید.

در مصاحبه های مطبوعاتی تقریباً همان چیزی که مصاحبه شونده گفته است نسخه برداری می شود. اگر صحبت های شما توسط منتقدان، دانشگاهیان و هرکس دیگری بازگو شود چندان مهم نیست اما درستی و دقت صحبت ها در شباهت زیاد گم می شود. من یک بار ناچار شدم نادرستی گفته هایم را در یک مصاحبه اصلاح کنم و علاوه بر آن عقایدی را اصلاح کنم که به هیچ وجه به من تعلق نداشت. من اعتراض کردم اما جواب این بود که خبرنگار جان کلام من را حفظ کرده است و من به یک حقیقت ساده رسیدم.

وقتی یک نویسنده با یک خبرنگار گفت وگو می کند دیگر مالک حرف هایش نیست و این قابل قبول نیست. راه حل بسیار ساده است، ما با هم ملاقات می کنیم. در مورد موضوعات موردنظر شما بحث می کنیم. بعد شما سوال ها را می نویسید و من جواب ها را و در نهایت برای آن کپی رایت تعیین می کنیم. این یک راه خوب و منصفانه است.

این به نظر من هم منطقی است. هیچ چیز بیشتر از کپی رایت نمی تواند اعتبار آن را تضمین کند. شما در بحث های تان بارها به اروپای مرکزی اشاره کرده اید. همه آثار داستانی شما در جمهوری چک رخ می دهد و حتی در اثر تئوریک شما، یعنی "هنر رمان" اروپای مرکزی اهمیت بسیاری دارد. ممکن است تصورتان را از اروپای مرکزی بیشتر توضیح دهید و بگویید نمود واقعی آن کجاست؟

بهتر است برای حل کردن این مشکل موضوع بحث را به رمان محدود کنیم. چهار رمان نویس بزرگ وجود دارد. کافکا، بروخ، موزیل و گومبروویچ. من آنها را قله های اروپای مرکزی می دانم.

از رمان پروست به بعد، در تاریخ رمان کسی را مهمتر از آنها ندیده ام و بدون شناخت آنها، نمی توان چیز زیادی از رمان مدرن فهمید. این نویسندگان مدرنیست هایی هستند که اشتیاق زیادی برای جست وجوی فرم های جدید دارند، اما در آن واحد آنها کاملاً از هرگونه ایدئولوژی آوانگارد عاری هستند. هرگز از ضرورت شکست های بنیادین حرف نمی زنند. احتمالات رسمی و صوری رمان را تمام شده نمی دانند، بلکه تنها می خواهند به صورت بنیادین آنها را گسترش دهند. از چنین موضوعی رابطه یی دیگر با گذشته رمان شکل می گیرد. این نویسندگان به هیچ وجه به سنت توهین نمی کنند بلکه از آن انتخاب دیگری دارند. آنها همه مجذوب رمانی شده اند که از قرن 19 پیشی می گیرد. من این برهه از زمان را نیمه اول تاریخ رمان می دانم. در طول قرن نوزده، این برهه از زمان به دست فراموشی سپرده شده است. این اتفاق موجب شده است رمان نیمه اول از جوهره نمایش خود محروم شود و آنچه من از آن به عنوان تفکر نویسندگی نام می برم، نقش کم رنگ تری ایفا کند. برای اجتناب از هرگونه سوءتفاهم، اجازه بدهید تفکر نویسندگی را توضیح دهم. منظور من رمان فلسفی نیست که رمان را تابع فلسفه می کند و افکار و عقاید نویسنده را به تصویر می کشد. این کار سارتر است یا حتی کامو. اینگونه اخلاقی کردن رمان از آن مدل هایی است که من آن را دوست ندارم. محتوای آثار موزیل و بروخ کاملاً متفاوت است. یعنی به جای آنکه در خدمت فلسفه باشد، عرصه یی را از آن خود می کند که تا پیش از آن در اختیار فلسفه بوده است. مشکلات متافیزیک و مشکلات وجود بشر، مسائلی است که فلسفه با تمام واقعی بودنش از درک آن عاجز بوده است و تنها رمان است که می تواند به این مهم دست یابد. از این رو این رمان نویسان از رمان یک ترکیب شاعرانه و روشنفکرانه عالی ساخته اند و در فرهنگ جایگاهی رفیع و برجسته به آن بخشیده اند. در امریکا که من همیشه آن را یک رسوایی روشنفکرانه تصور می کنم، این نویسندگان کمتر شناخته شده اند. اما حقیقت این است که این یک سوءتفاهم زیبایی شناسانه است که وقتی سنت ویژه رمان امریکایی را در نظر بگیرید، کاملاً قابل درک است. زمانی که نویسندگان بزرگ اروپای مرکزی شاهکارهای شان را خلق می کردند، امریکا نویسنده های خودش را داشت که دنیا را تحت تاثیر قرار داده بودند. نویسندگانی نظیر همینگوی، فاکنر و دوس پاسوس. اما مباحث زیباشناختی آنها کاملاً در نقطه مقابل موزیل قرار داشت. به عنوان مثال مداخله تفکرآمیز نویسنده در روایت رمان در این نوع زیبایی شناسی، مانند خردگرایی که از موقعیت خود خارج شده است، ظاهر می شود؛ مانند یک جسم خارجی نسبت به جوهره رمان.

بد نیست در اینجا به یک خاطره شخصی اشاره کنم. زمانی که نیویورکر سه بخش اول "سبکی تحمل ناپذیر هستی" را منتشر کرد، عبارت های مربوط به بازگشت درونی نیچه را حذف کرد. هنوز هم به نظر خودم آنچه من در مورد بازگشت درونی نیچه گفتم یک سخنرانی فلسفی نبود بلکه تداوم پارادوکس هایی بود که نمی توان گفت کمتر از توصیف یک عمل یا یک دیالوگ دارای ابعاد داستانی بود. اما برخلاف دیدگاه آنها از جوهره رمان دور نشده بود.

آیا این نویسندگان شما را تحت تاثیر قرار داده اند؟

نه. رابطه ما شکل دیگری دارد. نه من از لحاظ زیباشناختی با آنها زیر یک سقف هستم و نه با پروست یا جویس یا حتی همینگوی (با وجود اینکه او را بسیار می ستایم). نویسندگانی که من درباره آنها صحبت می کنم یکدیگر را تحت تاثیر قرار نمی دهند. آنها حتی یکدیگر را دوست ندارند. بروخ خیلی از موزیل انتقاد می کرد. موزیل از بروخ متنفر بود. گومبروویچ کافکا را دوست نداشت و هرگز در مورد بروخ و موزیل حرفی نمی زد و شاید هیچ کدام از آن سه نویسنده دیگر، او را نمی شناختند. شاید اگر می فهمیدند من آنها را در یک گروه قرار داده ام از دست من خشمگین می شدند و شاید هم حق با آنها باشد. شاید من این اتحاد را ساخته ام که خودم سقفی بالای سرم داشته باشم.

مفهوم اروپای مرکزی چطور با مفاهیم دنیای اسلاو و فرهنگ اسلاو ارتباط پیدا می کند؟

بدون شک وحدت زبان شناسی میان زبان های اسلاو وجود دارد اما چیزی با عنوان یکپارچگی فرهنگی اسلاو وجود ندارد. ادبیات اسلاو هم وجود ندارد. هر چند کتاب های من در یک فضا و مکان اسلاو واقع شده است، خودم آنها را نمی شناسم زیرا یک فضا و مکان ساختگی و دروغین است. اروپای مرکزی مدنظر من که در کتاب هایم به آن اشاره شده است، بخشی است که به لحاظ زبان شناسی آن را ژرمن - اسلاو - مجار تقسیم بندی می کنند. با این حال اگر بخواهید معنا و ارزش رمان را درک کنید دانستن این زمینه، کمک چندانی نمی کند زیرا من همیشه گفته ام که تنها با دانستن زمینه و فضای تاریخ رمان اروپا می توان معنا و ارزش یک رمان را فهمید.

شما دائماً به رمان اروپا اشاره می کنید. آیا این بدان معناست که به طور کلی رمان امریکایی برای تان کم اهمیت تر است؟

شما درست اشاره کردید. ناتوانی من در پیدا کردن یک اصطلاح مناسب آزاردهنده است. اگر بگویم رمان غربی آن وقت رمان روسیه از قلم می افتد. اگر بگویم رمان جهان این مساله مورد غفلت قرار گرفته است که من در مورد آثاری که به اروپا مربوط می شود صحبت می کنم. به همین دلیل رمان اروپایی را به کار می برم. البته این یک اصطلاح جغرافیایی نیست، بلکه باید آن را معنوی به حساب آورد. این جغرافیای معنوی می تواند امریکا را نیز شامل شود. آنچه من به عنوان رمان اروپایی از آن نام می برم تاریخی است که از سروانتس به فاکنر می رسد.

این طور که به نظر می رسد نه در میان نویسندگان بزرگی که شما به عنوان مشاهیر تاریخ رمان از آنها نام بردید و نه کسانی که قبلاً از آنها به عنوان تاثیرگذاران پیشرفت رمان و ارتباط آن با فرهنگ نام برده اید، نشانی از زن ها نیست. در مصاحبه ها و مقاله های شما هرگز از زنان نویسنده یاد نشده است. می توانید این موضوع را توضیح دهید؟

جنسیت رمان ها باید برای ما جالب باشد و نه نویسندگان آن. همه رمان های خوب آنهایی هستند که از هر دو جنس برخوردارند. یعنی رمان هایی که هر دو دیدگاه زنانه و مردانه جهان را اظهار کرده اند. جنسیت نویسنده مانند شرایط جسمانی از مسائل خصوصی افراد است.

بدون شک کتاب هنر رمان شما یک گواهی شخصی جذاب است. به نظرم با وجود اینکه این اثر به شکل قابل توجهی داشتن دیدگاه زیباشناختی با ابعاد جهانی را به خواننده توصیه می کند اما ورای این، یک تئوری بسیار شخصی در مورد رمان ارائه می دهد.

این حتی یک تئوری هم نیست. شاید من در مورد انتخاب نام این کتاب اشتباه کردم زیرا به نظر می رسد عمومیت آن می تواند نشانگر رساله یی در مورد جاه طلبی های تئوریک باشد. من عنوان "هنر رمان" را به دلیلی شخصی و احساسی نگه داشتم. زمانی که 27 یا 28 ساله بودم کتابی نوشتم در مورد یکی از نویسندگان چک با نام ولادیسلاو وانکورا، که اهمیت زیادی برایش قائل بودم. عنوان این کتاب "هنر رمان" بود اما به دلیل اینکه مورد توجه قرار گرفت خیلی زود نایاب شد و تجدید چاپ هم نشد. خواستم با انتخاب این عنوان خاطره گذشته را زنده کرده باشم.

آیا هیچ نقطه تغییر مهم و قابل توجهی در عقایدتان در مورد ادبیات، رابطه آن با جهان، فرهنگ و افراد پیش بینی می کنید؟ ممکن است تفکرات خطی شما یا دیدگاه زیباشناختی تان دستخوش تغییر و تحولات مهم شود؟

تا 30 سالگی چیز های زیادی نوشتم. بیش از همه در مورد موسیقی نوشتم. شعر گفتم و حتی یک نمایشنامه هم نوشتم. در مسیرهای مختلفی حرکت می کردم زیرا به دنبال سبک و صدای خودم بودم و می خواستم خودم را پیدا کنم. با نوشتن اولین داستان مجموعه "عشق های خنده دار" در سال 1959 مطمئن شدم که خودم را پیدا کرده ام. من نویسنده و رمان نویس شدم و جز این هیچ نیستم. از آن زمان به بعد دیدگاه زیباشناختی ام نیز تغییری نکرده است. این دیدگاه ظاهر می شود تا شما از واژه های تان به صورت خطی استفاده کنید.

و چرا آخرین رمان تان را در نخستین بار به زبان اسپانیایی منتشر کردید؟

می خواستم خودم را محک بزنم. می خواستم بدانم که اگر از دنیای زبان اسپانیایی وارد ادبیات شوم، به چه چشمی به من نگاه می شود. از طرفی، اسپانیایی زبان ادبی نویسندگانی همچون مارکز، فوئنتس و کورناسارا است. چه کسی بدش می آید رمانش به زبان این نویسندگان منتشر شود.
 
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

حرفی از جنس بامداد...

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

http://up.isatice.com/images/oc8m7f4qnu0s9s3ytdy.jpg

موسیقی اصیل ایرانی

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

گلچین آهنگ های بختیاری

ایل بزرگ بختیاری یكی از اصیل ترین ایلات ایران، تاریخی چند هزار ساله را پشت سرگذاشته و در طول دوران بخشی از هویت و تاریخ این مرز و بوم را رقم زده است. سهم مردان و زنان بختیاری در فرهنگ و هنر اصیل ایرانی بر كسی پوشیده نیست. موسیقی زیبای بختیاری در اصالت نواها و درنگ تأمل برانگیز سازها، به بیان عواطف و احساسات عمیق مردمی می پردازد كه با طبیعت و كوچ الفتی دیرینه دارند. صفا، صداقت، صمیمیت و نجابت زنان و مردان بختیاری در آهنگ های منحصر به فردشان نمودی عینی دارد. در دنیای پر هیاهو و افسار گسیخته امروز و در شبیخون مدل های تهوع آور غربی، و در خودباختگی ها و بی هویتی های فرهنگی، جایی برای صدای غم انگیز نای و قیچك مقامه نوازان پر درد ایرانی نمی ماند.  با این حال هنوز هستند افرادی كه چشمشان را با عروسك بزك كرده هالیوود و گوششان را با صدای های سرآسام آور روسپیان و همجنس بازان غربی نیالوده اند. چقدر غریب و غم انگیز است صدای لای لای حزن آلود مسعود بختیاری در حجم صدا های بیماری كه از سوسن خانم می خوانند و آمالشان سوسی مانكن ها و باراباكس ها و  رپرهای روان پریش امروزست. در میان دنیای مجازی و در چشم های سوسماری الگیتور و در زید بازی های آرش و امثال او، تلخ و دردناك است از حزن موسیقی اصیل بختیاری گفتن. اگر اهل دلی، پنجره را باز كن و دور از هیاهوی اینهمه شهر، لحظه ای با نواهای جاودانه موسیقی بختیاری همراه باش...

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

دیوان قلم (اشعار من)

گزیده ای از اشعار اینجانب محمد محمد خانی

می باشد که به صورت پراکنده پیش روی شما قرار گرفته است

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 20 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

انجمن شاعران دنیای شعر پارسی برگزار میکند

برگزاری اولین دوره مسابقات شعر نویسی مجازی

http://up.isatice.com/images/8mlgv3mn8dngjhtinj0g.jpg

دوستان و شاعران عزیز که تمایل به شرکت در مسابقه دارند میتوانند

اشعار و سروده های خودشون رو توسط پست الکترونیک یا پیام خصوصی برای

 تیم مدیریت دنیای شعر پارسی بفرستند تا هر هفته در قرعه کشی یک عدد سیم کارت

 اعتباری ایرانسل شرکت کنند. سروده های دوستان عزیز در ادامه مطلب قابل رویت می باشد.

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
فقط اعضا مجاز به دیدن ادامه مطلب میباشند

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |