دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

جستجوی شاعران جهان

Classical Poets

The list on this page include some of the greatest poets of all time. To read poems of your favourite classical poet, just click on his / her name..

این لیست فهرست کاملی از بزرگترین شاعران کلاسیک جهان را  شامل می شود.برای خواندن اشعار این گروه از شاعران بر روی نام شاعر مورد نظر کلیک کرده و سپس در صفحه جدیدی که باز خواهد شد علاوه بر دریافت اطلاعات جامع راجع به آن شاعر ، به تعدادی از معروفترین اشعار وی نیز دست می یابید .تعداد اشعاری که به آن دست خواهید یافت در مقابل نام شاعر مشخص شده است. در گوشه ای از صفحه یاد شده کادری دیده خواهد شد که با کلیک بر روی آن می توانید تعداد بسیار زیادی از اشعار شاعر مورد نظر را که بصورت  pdf  تعبیه شده است دانلود کنید. اسامی زیر که به ترتیب حروف الفبا نظم یافته است  در واقع شما را به  صفحات بسیار متعدد سایت جوینده ی شعر(http://poemhunter.com) متصل می کند.

مشاهده لیست شاعران در ادامه مطلب

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

در سال 1851 تئودور ونگوگ (يك واعظ كليسا ) و آنا كورنليا كاربنتوس (دختر يك كتابفروش ) با هم ازدواج كردند . اين زوج داراي شش فرزند شدند كه وينسنت ويليام ونگوگ دومين فرزند خانواده بود و در 30 ام مارس سال 1853 متولد شد. محل تولد وي در روستاي زاندرت واقع در جنوب هلند است. چهار سال بعد (1857) برادر مورد علاقه وينسنت يعني تئو به دنيا آمد. وينسنت تحصيلات ابتدايي را در 1861 شروع كرد و در مراحل بعدي تحصيل استعداد خود را در فراگيري زبانهاي خارجي نشان داد (زبانهاي فرانسه، انگليسي و آلماني) در مارس 1868 وي دانشگاه را در ميانه سال تحصيلي رها كرد و به زادگاه خود بازگشت در جولاي 1869 به كارآموزي در اداره مركزي دلالان آثار هنري Goupil(در پاريس) پرداخت.

او كارش را در Hague يكي از گالري هاي اين مجموعه به مديريت عمويش وينسنت آغاز نمود. وي در سال 1873 به شعبه لندن اين موسسه نقل مكان نمود و در آنجا بود كه برخورد تماس روزانه وي با نقاشي ها و ترسيمات هنري استعداد خفته وي را در اين زمينه بيدار نمود. وي در پايان كار روزانه خود به گالري ها و موزه‌هاي هنري لندن مي‌رفت و در دل آثار نقاشي بزرگاني چون Jean-Francois Millet و Jules Breton را تحسين مي‌كرد

به مرور زمان وينسنت علاقه به كار خود را ازدست داد و به انجيل روي‌ آورد و بدين ترتيب عملكرد وي در گالري افت محسوسي نمود تا سال 1875 وي دوبار بين شعب لندن و فرانسه Goupil
نقل مكان نمود. بي قراري وي در اين سالها باعث مي‌شد كه مدام در نمايشگاههاي هنري Louvre , Salon پرسه بزند و اتاق خود را با انواع آثار هنري مدرسه Hague و هنرمندان Barbizon بيارايد.
در اواخر مارس 1876 وينسنت از Goupil جدا شد و با الهام از يك اشتياق سوزان دروني تصميم گرفت كشيش شود و به طور پراكنده فعاليت مختصري نيز در اين زمينه انجام داد.
اما رو ح بيقرار او ، به نيت تدريس در يك مدرسه شبانه‌روزي او را مجددا به لندن كشانيد و در جولاي 1876 شغلي در Isleworth (نزديك لندن ) براي آموزش و وعظ به وي پيشنهاد شد. در چهارم نوامبر همان سال ونگوگ اولين موعظه خود را ايراد كرد
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |



اين عكس رو همه ميشناسين اثر نقاش معروف لئوناردو داوينچي

با هم بخش مختصري از زندگي اين شخص رو ميخوانيم

لئوناردو داوينچي هنرمند و نقاش ايتاليايي فرزند مرد ثروتمندي بود كه در سا ل۱۴۵۲در (وينچي) نزديك فلورا نس بدنيا آمد. چون پدرش از لحاظ مالي قدرت كافي دا شت لذا لئوناردو نزد پيكر تراش معروف آندرئادي ورگيو به تعليم پرداخت در سال1483 به ميلان رفت ودر آنجا سرپرستي بسياري از امور دوك اسفورزا را بر عهده گرفت. وي در سال1502 به خدمت سزار بورژويا رفت و از طرف او بعنوا ن مهندس و معمار به بسياري از شهر هاي ايتاليا سفر كرد و در بازگشت به فلورا نس چهار سال از وقت خود را صرف يكي از بهترين اثر ارزنده ا ش كرد . اين اثر تصوير موناليزا است كه (لبخند ژوكوند) معروف است و بجرات مي توان آ ن را با ارزش ترين تابلوي نقاشي جهان دانست . اين اثر در سال 1911ازموزهء (لوور) پاريس به سرقت رفت وسروصداي عجيبي به راه انداخت. سارق يك نفر ا يتا ليا يي بود . كه مي گفت حس وطن پرستي و علا قه به آثار هنري ا يتا ليايي او را بر آن دا شت . كه دست به چنين كاري بزند . لبخند ژوكو ند دوباره به لوور عودت داده شد . لئوناردو مردي همه فن حريف بود و در نقاشي/حجاري/معماري/مهندسي/نويسندگي/موسيقي هنر خود را به منصه ظهور رسانيد . اين استاد عاليقدر مدتها در فكر آن بود ماشيني بسازد كه بتوان با آن پرواز كرد. يكي از ارزنده ترين آثار او آخرين شام است كه بر ديوار صومعهء سا نتا ماريا در سال 1498ترسيم شده است وي سال1519 در شصت وهشت سالگي در گذشت

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |
کلود مونه بنیانگذار سبک امپرسیونیسم


كلود مونه (Claude Monet) موسوم به اسكار كلود مونه يا كلود اسكارمونه بنيانگذار سبك امپرسيونيسم در عرصه نقاشي بود.
مونه به فلسفه امپرسيونيسم نيز بها داد، در واقع نام امپرسيونيسم برگرفته از نامي است كه او بر يكي از آثار نقاشي خود گذاشته است: طلوع امپرسيون.
مونه در 14 نوامبر 1840 در پاريس پا به عرصه وجود گذاشت. در سال 1845 به همراه خانواده‌اش به بندر لوهاور رفت و در سال 1851 به رغم خواسته پدر كه مي‌خواست كلود نيز مانند ساير افراد خانواده مغازه‌ايي بزند و در آن به كار مشغول شود، او به دبيرستان هنر لوهاور رفت.او در ابتدا با ذغال تصاويري مي‌كشيد وآن‌ها را به قيمت 10 يا 20 فرانك مي‌فروخت. اولين معلم او در زمينه نقاشي ژاك فرانسوا اوشار از شاگردان نقاش معروف ژاك لويي داويد بود. تا سال 7-1856 تحول خاصي در مونه ايجاد نشد، در اين سال نقاشي به نام "اوژن بودن" الهام بخش او شد و نقاشي رنگ و روغن را به مونه آموخت.بودن همچنين تكنيك‌هاي نقاشي در فضاي باز را به مونه آموخت.

مونه اما پس از رفتن به پاريس به لوور رفت و در آنجا نقاشاني را مشاهده كرد كه از آثار استادان قديمي كپيه برداري مي‌كردند.مونه سالها در پاريس ماند و در اين زمان دوستان زيادي پيدا كرد كه يكي از آنان ادوارد مانه بود.چندي بعد به پياده نظام در الجزاير پيوست و دوسال را در آنجا خدمت كرد.مونه پس از بازگشت از الجزاير به شدت نسبت به آموزه‌هاي قديمي نقاشي احساس سرخورگي كرد، درنتيجه به همراه دوستان نقاشي نظير پير اگوست رنوار ، فردريك بازيل و آلفرد سيسلي دست به تاسيس سبك جديدي در زمينه هنر نقاشي زد. از مشخصه‌هاي اين سبك نقاشي كه در فضاي باز ترسيم مي‌شود، نشان دادن تاثير امواج نور خورشيد بر طبيعت، استفاده از رنگ‌هاي شكسته و كشيدن سريع قلم مو بر بوم است.اين سبك چندي بعد امپرسيونيسم نام گرفت.

مونه در زمان جنگ فرانسه و پروس(منطقه‌اي كه در سال 1871 در كنار ساير ايالات آلماني زبان كشور آلمان را تشكيل داد) به انگلستان پناهنده شد. او در آن زمان به مطالعه بر آثار جان كنستابل و جوزف مالورد ويليام ترنر پرداخت. اين دو نقاش برجسته انگليسي كه در زمينه ترسيم مناظر تخصص داشتند.تاثير به سزايي بر نوآوريي‌هايي كه مونه در زمينه رنگ نقاشي پديد آورد، گذاشتند.

مونه در سال 1872 يا 1873 نقاشي امپرسيون، طلوع خورشيد را ترسيم كرد.اين نقاشي نمايي بود از منظره بندر لوهاور.از نام همين نقاشي بود كه لويي لروي منتقد آثار نقاشي نام امپزسيونيسم را ابداع كرد نامي كه بعدها امپرسيونيست‌ها آن را به خود نسبت دادند.مونه در سال 1977 يكي از آثار بديع خود را به نام ايستگاه ترن سن لازار پديد آورد.



مونه در سال‌هاي 1880 و 1890 به ترسيم تعدادي از استادانه ترين نقاشي‌هاي خود پرداخت. در اين نقاشي‌ها عنصر نور و شرايط آب و هوايي بيش از ساير عناصر جلوه مي‌كنند.

مونه با تكيه بر اين عناصر آثار زيبايي نظير كيليساي جامع روئن ساختمان‌هاي پارلمان ، صبح‌هاي سن و نيلوفر‌هاي آبي را خلق كرد.مونه به ترسيم آثاري از طبيعت محل سكونتش در ژيورني علاقه داشت.او در ژيوني كه بيش از چهار دهه از عمر خود را در آن منطقه گذراند، از نيلوفر‌هاي آبي واقع در بركه روبروي منزل محل سكونتش آثار بديعي را خلق كرد.او همچنين از پلي كه در باغش در ژيورني واقع بود چندين تابلوي نقاشي كشيد و از كناره‌هاي زيباي رود سن نيز آثار زيبايي ترسيم كرد.

مونه سرانجام پس از سپري كردن عمري پر فراز ونشيب در 5 دسامبر 1926 بر اثر ابلا به سرطان ريه درگذشت و در يك مراسن ساده در قبرستان كليساي ژيورني به خاك سپرده شد.ژرژ كلمانسو از نخست وزيران سابق فرانسه و سياستمدار مشهور دوران جنگ جهاني اول كه از دوستان مونه محسوب مي‌شد، در مراسم تشييع جنازه وي حضور يافت.
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |
(هارمنس‌ زئون‌ فان‌ رين‌)، ملقب‌ به‌ رامبراند در15 جولاي‌ سال‌ 1606 در (ليدن‌) هلند و دريك‌ خانواده‌ تقريبا فقير متولد شد، پدرش‌ يك‌آسيابان‌ و مادرش‌ دختر يك‌ نانوا بود.
علي‌رغم‌ اينكه‌ خانواده‌ او در تنگدستي‌ به‌ سرمي‌بردند، اما آرزوي‌ پدر و مادر، تحصيل‌فرزندان‌ بود. لذا رامبراند را به‌ مدرسه‌ (لانين‌)در ليدن‌ فرستادند، تا در آنجا به‌ كسب‌ علم‌بپردازد. رامبراند هوش‌ زيادي‌ در آموختن‌داشت‌ و در 14 سالگي‌ توانست‌

دوران‌ مدرسه‌ رابه‌ پايان‌ برساند. مادر و پدر از او خواستند كه‌ به‌دانشگاه‌ برود، اما رامبراند علاقه‌اي‌ به‌ درس‌خواندن‌ نداشت‌ و احساس‌ مي‌كرد از يك‌ قلم‌مو وجعبه‌اي‌ از رنگ‌ و تكه‌اي‌ كاغذ، لذت‌ بيشتري‌مي‌برد; اما به‌ اصرار والدين‌، مجبور به‌ ثبت‌نام‌ دردانشگاه‌ ليدن‌ شد. همان‌طور كه‌ انتظار مي‌رفت‌در دانشگاه‌ پيشرفتي‌ نداشت‌ و درس‌ را نيمه‌ كاره‌رها كرد و رو به‌ هنر نقاشي‌ آورد.
در ابتدا شاگرد (جكوب‌ ون‌ اسوانبراش‌) شد.سپس‌ به‌ آمستردام‌ رفت‌ و زير نظر اساتيدي‌ چون‌(پيتر لاستمان‌) به‌ آموزش‌ تكنيك‌ رنگ‌ و بازي‌ بانور و سايه‌ شد. البته‌ (پيتر لاستمان‌) علاوه‌ برآموزش‌ نقاشي‌ به‌ او درباره‌ زندگي‌ اسطوره‌ها،تاريخ‌ اديان‌ و علوم‌ تاريخ‌ مطالب‌ زيادي‌ آموخت‌و به‌ او ياد داد از اين‌ نمادها در نقاشي‌ استفاده‌كند.
همچنين‌ رامبراند تحت‌ تاثير (كار واژيو) نقاش‌بزرگ‌ ايتاليايي‌ قرار گرفت‌. اين‌ نقاش‌ ايتاليايي‌ درآثارش‌ از نور و سايه‌ استفاده‌ مي‌كرد و همين‌تكنيك‌ به‌ اصلي‌ترين‌ نقطه‌ كار رامبراند تبديل‌ شد.رامبراند بعد از تعليم‌ در آمستردام‌ به‌ ليدن‌بازگشت‌ و در زادگاهش‌ به‌ يادگيري‌ و تمرين‌نقاشي‌ پرداخت‌. او مي‌خواست‌ كار خود را به‌بهترين‌ نحو ارائه‌ دهد و در اين‌ راه‌ هم‌ موفق‌ بود.


ورود به‌ عرصه‌ هنر نقاشي

رامبراند در 22 سالگي‌ به‌ يك‌ استاد در زمينه‌نقاشي‌ تبديل‌ شد و پذيراي‌ شاگردان‌ نقاشي‌ بود،در اين‌ زمان‌ حدود 100 پرتره‌ از چهره‌ خود وديگران‌ نقاشي‌ كرد و در كارنامه‌ هنري‌اش‌ ثبت‌شد. رامبراند در سال‌ 1631 براي‌ آموزش‌ بيشترنقاشي‌ به‌ آمستردام‌ رفت‌ و سعي‌ كرد به‌ عنوان‌ يك‌پرتره‌ نگار به‌ شهرت‌ و ثروت‌ برسد و در همان‌ زمان‌بود كه‌ آثاري‌ چون‌ (قرباني‌ كردن‌ ايزاك‌) و اثراسطوره‌ (داني‌) را كشيد. وي‌ در همان‌ سال‌ با(ساسكيا ون‌ يولنبراگ‌) دختري‌ زيبا و برادرزاده‌يك‌ دلال‌ ثروتمند تابلوهاي‌ هنري‌ آشنا شد وچندين‌ پرتره‌ از صورت‌ وي‌ كشيد و به‌ او هديه‌داد، در اين‌ ميان‌ عاشقي‌ و دلدادگي‌ ميان‌ اين‌ دومنجر به‌ ازدواج‌ شد.
رامبراند در اين‌ دوران‌ مي‌كوشيد تا از برخي‌نمادهاي‌ ديني‌ در كار خود استفاده‌ كند. بسياري‌از آثار او در زمينه‌ نمادهاي‌ مذهبي‌ ماندگاري‌بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ديگر كارهاي‌ وي‌ پيدا كرد.تابلوي‌ (ساختمان‌ سامسون‌) در سال‌ 1636يكي‌ از آثار مذهبي‌ اوست‌.
در طول‌ اين‌ دهه‌ آتليه‌ نقاشي‌ رامبراند مملو ازدانشجويان‌ و هنرجويان‌ رشته‌ نقاشي‌ بود و او ازاين‌ راه‌ كسب‌ درآمد مي‌كرد. رامبراند از سال‌1637 به‌ دنبال‌ تكنيك‌ خاصي‌ بود كه‌ درطراحي‌ پرتره‌هايش‌ به‌ خوبي‌ مشاهده‌ مي‌شد.
رامبراند مردي‌ ولخرج‌ بود و يك‌ كلكسيونر بزرگ‌به‌ حساب‌ مي‌آمد و همين‌ شيوه‌ زندگي‌ او را سال‌1641 به‌ ورشكستگي‌ كشاند. آن‌ سال‌ها براي‌رامبراند دوراني‌ نكبت‌ بار بود. مرگ‌ سه‌ فرزندش‌غمي‌ بزرگ‌ بر دلش‌ گذاشت‌. در سال‌ 1643همسر دوست‌ داشتني‌اش‌ بعد از زايمان‌ چهارمش‌كه‌ پسري‌ به‌ دنيا آورد، چشم‌ از جهان‌ فروبست‌.رامبراند نام‌ پسرش‌ را (تيتسو) نهاد.
او براي‌ پرستاري‌ فرزندش‌، زني‌ بيوه‌ به‌ نام‌(هندريكي‌ استوفل‌) را استخدام‌ كرد كه‌مدل‌هاي‌ نقاشي‌ وي‌ نيز مي‌شد. چندي‌ بعد اين‌دو با هم‌ ازدواج‌ كردند، اما او هرگز جاي‌ همسراول‌ رامبراند را پر نمي‌كرد. رامبراند در فقر به‌ سرمي‌برد، حتي‌ پولي‌ نداشت‌ تا به‌ كسي‌ بدهد تامدلش‌ شود. لذا مجبور بود پرتره‌ خودش‌ راترسيم‌ كند.
مرگ‌ همسر دومش‌ در سال‌ 1663 و مرگ‌ تنهاپسرش‌ كه‌ 27 سال‌ بيشتر نداشت‌، در سال‌1668، حوادثي‌ بودند كه‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌دادند تا كارهاي‌ رامبراند در سال‌هاي‌ بعد مملو ازغم‌ و اندوه‌ باشد. وضعيت‌ مالي‌ و ورشكستگي‌ او تاسال‌ها به‌ درازا كشيد، اما او با اعتماد به‌ نفس‌ وقدرت‌ كار مي‌كرد. بسياري‌ از آثار رامبراند در آن‌دوران‌ مورد تحسين‌ قرار گرفت‌.
بالاخره‌ 11 ماه‌ بعد از مرگ‌ فرزندش‌، رامبراند در14 اكتبر سال‌ 1669 در آمستردام‌ چشم‌ ازجهان‌ فرو بست‌.


آثار اين‌ نقاش‌ بزرگ‌

حدود 600 اثر از تابلوهاي‌ نفيس‌ رامبراند بجامانده‌ است‌. البته‌ او بيش‌ از اين‌ تعداد نقاشي‌كشيد، اما با گذر زمان‌ و بروز جنگ‌ جهاني‌ اول‌ ودوم‌ و همچنين‌ تاثير بد تغييرات‌ آب‌ و هوايي‌،بسياري‌ از پرتره‌ها و نقاشي‌هاي‌ رنگ‌ و روغن‌رامبراند از بين‌ رفته‌ است‌. هم‌ اكنون‌ تعدادي‌ ازتابلوهاي‌ اين‌ نقاش‌ معروف‌ در موزه‌ هنري‌ (سائوپائولوي‌) برزيل‌، (لوور) فرانسه‌ و (ريجكس‌)آمستردام‌ نگهداري‌ مي‌شود.
معروف‌ترين‌ تابلوهاي‌ وي‌ (يعقوب‌ و پسرانش‌)،(سنت‌ پائول‌ آزاد شده‌ از زندان‌)، (دختر جوان‌در آستانه‌ در نيمه‌ باز)، (آسياب‌)، (خانواده‌)،(درس‌ تشريح‌)، (سامري‌ طوبيا و خانواده‌اش‌) و(نگاه‌ شب‌) مي‌باشد.


كشف‌ پرتره‌ تازه‌ رامبراند

پرتره‌ تازه‌اي‌ از چهره‌ رامبراند، نقاش‌ بزرگ‌هلندي‌ كشف‌ شد. متخصصان‌ توانسته‌اند اين‌پرتره‌ را از زير لايه‌هاي‌ رنگي‌ كه‌

چهره‌ يك‌اشراف‌زاده‌ روس‌ را نشان‌ مي‌داد بيرون‌ آوردند.اين‌ متخصصان‌ با دقت‌ و ظرافت‌ لايه‌هاي‌ مختلف‌اين‌ نقاشي‌ را برداشتند، تا چهره‌ رامبراند با چانه‌گرد و چشمان‌ دلنشين‌ از زير آن‌ پيدا شود. اين‌چهره‌ كاملا به‌ پرتره‌هاي‌ ديگر اين‌ نقاش‌ شبيه‌است‌. اين‌ پرتره‌ در سال‌ 1634 وقتي‌ رامبراند28 ساله‌ بود، توسط او كشيده‌ شده‌ است‌. احتمالاچند سال‌ بعد يكي‌ از شاگردان‌ او با افزودن‌گوشواره‌، ريش‌ كوچك‌، موي‌بلند و كلاه‌ مخملي‌روسي‌، آن‌ را به‌ چهره‌ يك‌ اشراف‌زاده‌ روسي‌بدل‌ كرده‌ است‌. هم‌اكنون‌ با برداشتن‌ لايه‌هاي‌اضافي‌ اين‌ نقاشي‌، پي‌ به‌ اصليت‌ آن‌ برده‌اند.


رامبراند تنبلي‌ چشم‌ داشت‌

پژوهشگران‌ دانشگاه‌ پزشكي‌ (هاروارد)، اعلام‌كردند با بررسي‌ برروي‌ پرتره‌هاي‌ رامبراند كه‌ ازصورتش‌ كشيده‌ بود، اين‌ طور بر مي‌آيد كه‌ اودچار تنبلي‌ چشم‌ بوده‌ است‌.
به‌ گفته‌ اين‌ پزشكان‌، احتمالا اين‌ نقص‌ در رامبراندسبب‌ شده‌ بود كه‌ دنيا را به‌ شكل‌ تصويري‌ تخت‌ ومسطح‌ ببيند. ميزان‌ بودن‌ چشم‌ها به‌ افراد اين‌توان‌ را مي‌دهد كه‌ همه‌ چيز را سه‌ بعدي‌ ببينند،اما پژوهشگران‌ باتحقيق‌ برروي‌ 24 نقاشي‌رامبراند به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ در همه‌ اين‌ آثاربجز يكي‌، چشم‌ سمت‌ راست‌ تابلو به‌ جلو خيره‌شده‌ و چشم‌ ديگر به‌ سمت‌ بيرون‌ از تابلو متمايل‌است‌.
پژوهشگران‌ بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ چشم‌ چپ‌ اومشكل‌ داشته‌، چرا كه‌ او با نگاه‌ كردن‌ در آينه‌ ازخود نقاشي‌ مي‌كرده‌ است‌. به‌ گفته‌ پژوهشگران‌نتايج‌ اين‌ تحقيق‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ معلوليت‌هاهميشه‌ هم‌ به‌ ضرر انسان‌ نيستند و مي‌توانند درزمينه‌ و رشته‌هاي‌ ديگر به‌ سود او تمام‌ شوند.
يكي‌ از تابلوهاي‌ ربوده‌ شده‌ رامبراند با پست‌ پس‌فرستاده‌ شد
يكي‌ از تابلوي‌ نقاشي‌ رامبراند كه‌ در سال‌ 1939ميلادي‌ توسط نازي‌ها ربوده‌ شده‌ بود، از طريق‌پست‌ به‌ كلكسيون‌ آثار هنري‌ غارت‌ شده‌ در اروپاعودت‌ داده‌ شد.
در پي‌ تهاجم‌ آلمان‌ نازي‌ به‌ كشور چكسلواكي‌،نازي‌ها 700 اثر هنري‌ را دزديده‌ بودند. در اين‌ميان‌ تابلوي‌ سنت‌ پائول‌ در زندان‌، اثر رامبراند به‌چشم‌ مي‌خورده‌ كه‌ اكنون‌ توسط شخص‌ ناشناسي‌با يك‌ بسته‌ پستي‌ به‌ كلكسيون‌ آثار هنري‌ غارت‌شده‌، در اروپا واقع‌ در شهر لندن‌ ارسال‌ شد. اين‌شخص‌ در ازاي‌ باز پس‌ دادن‌ تابلو هيچ‌ تقاضايي‌نكرده‌ و با ميل‌ خود، آن‌ را باز پس‌ داده‌ است‌.
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |


ژاک لوئی داوید (به
فرانسوی Jacques-Louis David ا ) (۳۰ اوت ۱۷۴۸ - ۲۹ دسامبر ۱۸۲۵) نقاش نامدار فرانسوی و از پیشگامان سبک نئوکلاسیک بوده است. ژاک لوئی داوید از دانش‌آموختگان مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس بود.
وی از هواداران انقلاب فرانسه و از دوستان نزدیک ماکسیمیلیان ربسپیر، یکی از معروفترین رهبران انقلاب فرانسه و بعدها از هواداران ناپلئون بوناپارت گردید. ژاک لوئی دیوید پس از تبعید ناپلئون و بازگشت بوربون‌ها به سلطنت فرانسه، بخاطر نقشش در اعدام لوئی شانزدهم، محاکمه شد. اما لوئی هیجدهم وی را مورد بخشش قرار داد و حتی به وی پیشنهاد همکاری با دربار را کرد. اما ژاک لوئی داوید آن را نپذیرفت و خود را به بلژیک تبعید کرد.
وی در تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۸۲۵ میلادی در بروکسل درگذشت.


آثار شاخص وی:

سوگند هوراتی‌ها (۱۷۸۴)
مرگ سقراط (۱۷۸۷)
لیکتور جسد پسرانش را برای بروتوس می‌آورد (۱۷۸۹)
مرگ مارا (۱۷۹۳)
مداخله زنان اهل سابین (۱۷۹۹)
ناپلئون در حال عبور از آلپ (۱۸۰۰)
پاپ پیاس هفتم (۱۸۰۵)
تاج‌گذاری ناپلئون (۱۸۰۶)
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |



فریدا کالو در شهرک کوچکی به‌نام کویوکن، در حومه‌ی شهر مکزیکو به‌دنیا آمد. پدرش یک نقاش و عکاس یهودی-آلمانی با اصلیت رومانیایی بود. فریدا در سن شش سالگی دچار بیماری فلج اطفال شد و ‌همین موضوع باعث شد تا پای راست او همیشه لاغرتر از پای دیگرش باشد. با این وجود، شخصیت بی‌پروا و چابکش موجب شد که در طول زندگی بتواند بر ناتوانایی‌های جسمی خود چیره شود.
در سال ۱۹۲۵ کالو در تصادف مهیب اتوبوسی که بر آن سوار بود به شدت مجروح شد. اما اراده‌ی قوی‌ او برای زیستن به او اجازه داد که از آسیب‌های جسمی‌اش جان سالم به‌در برد و در نهایت قادر به راه‌رفتن شود. با این وجود، درد پای فریدا هرگز به‌طور کامل او را ترک نکرد.
روی آوردن به نقاشی

پس از این تصادف، فریدا توجهش را از حرفه‌ی پزشکی به نقاشی معطوف کرد. نقاشی‌های فریدا بازتابی از تجارب و زندگی شخصی او هستند. وی در نقاشی‌هایش تاکید زیادی بر رنج و همچنین زندگی خشن زنان دارد. از ۱۴۳ نقاشی‌ای که او کشیده‌است پنجاه و چهارتایشان خودنگاره هستند. چهره‌نگاری‌های کالو از خودش آمیخته با مفاهیم و نمادهای شخصی‌اند. با سررشته‌ای که فریدا از علم پزشکی داشت، بعضی نقاشی‌هایش با دقت بسیار در کالبدشناسی بدن انسان کشیده شده‌اند. فرهنگ مکزیکی تأثیر زیادی بر کالو داشت و این موضوع به وضوح در نقاشی‌هایش نیز مشهود است.
نقاشی‌های کالو مورد توجه نقاش به‌نام مکزیکی دیه‌گو ریورا، که بعداً در سال ۱۹۲۹ با او ازدواج کرد، قرار گرفت. در زمان ازدواج دیه‌گو ۴۲ ساله بود و فریدا ۲۲ سال داشت.ازداوج کالو و ریورا بی‌ثبات بود و پس از ۱۰ سال به یک جدایی طولانی و سپس طلاق انجامید. اما کالو و ریورا در سال ۱۹۴۰ دوباره ازدواج کردند
عقاید سیاسی

در آن زمان انقلاب مکزیک که به رنسانس می‌مانست رخ داده بود. این رنسانس را ادبیات و هنر جدیدی همراهی می‌کرد که بیشتر فلسفی بود تا سیاسی. پس از انقلاب حزبی کمونیستیملی‌گرایانه، ضدامپریالیسمی و تمایل به بازگشت به فرهنگ آزتک نیز درمیان روشنفکران همفکر فریدا شدید بود
کالو یکی از طرفداران فعال کمونیسم بود. او رابطه‌ی عشقی کوتاهی نیز با لئون تروتسکی که نهایتاً در ۱۹۴۰ در شهر مکزیکو توسط نمایندگان استالین ترور شد، برقرار کرد. مدتی بعد از مرگ تروتسکی، فریدا موضعش را تغییر داد و حمایت خود را از شوروی زیر رهبری استالین اعلام کرد. او از طرفداران مائو بود و از چین به عنوان «امید جدید سوسیالیسم» نام می‌برد. خانه کالو با نقاشی‌ها و طرح‌های بسیاری با مضامین سوسیالیستی، از جمله تصاویری از مارکس، انگلس، استالین و مائو تزیین گشته‌بود.
تشکیل شد. احساسات سبک هنری

کالو هرگز خود را سورئالیست نمی‌خواند، هرچند که کارهایش گاهی به عنوان هنر سورئالیستی در نظر گرفته می‌شوند و او نمایشگاه‌های متعددی به همراه سورئالیست‌های اروپایی برپا کرده‌بود. شیفتگی و کشش او به مسائل زنانه و روش صریح و صادقانه‌ای که به وسیله‌ی آن، این شیفتگی را در نقاشی‌هایش نشان می‌داد، باعث شده‌است بعضی صاحب‌نظران او را به عنوان یکی از فمینیست‌های قرن بیستم برشمردند.


تمایلات عشقی و ********

فریدا کالو عشاق بسیاری داشت و در زندگی ******** خود حتی مرز جنسیت را زیر پا گذاشت. فریدا غیر از شوهرش، دیه‌گو ریورا نقاش و کمونیست معروف، با افراد مشهور دیگری نیز رابطه داشت. از آن‌ها می‌توان به لئون تروتسکی، کمونیست شهیر روسی، و پائولت گدار، بازیگر معروف و همسر چارلی چاپلین اشاره کرد.
مرگ

کالو در ۱۳ ژوئیه، ۱۹۵۴ به خاطر انسداد جریان خون درگذشت. خاکستر او هم‌اکنون درون کوزه‌ای در خانهٔ قدیمی اوست که حالا تبدیل به «موزهٔ فریدا کالو» شده‌است.
-امیدوارم که عزیمت دلپذیر باشد و امیدوارم که هرگز برنگردم. (آخرین کلماتی که قبل از مرگ‌ در دفترچهٔ خاطرات‌اش نوشت)
آثاری درباره‌ی کالو


دربارهٔ زندگی کالو سه فیلم ساخته شده‌است:
  • فریدا کالو نام فیلم مستندی بود که در سال ۱۹۸۲ در آلمان ساخته شد.
  • در سال ۱۹۸۴ فیلم داستانی‌ای با عنوان فریدا؛طبیعت زنده ساخته شد.
  • در سال ۲۰۰۲ در هالیوود فیلمی با نام فریدا براساس زندگی او ساخته شد. نقش فریدا را در این فیلم سلما هایک بازی می‌کند.
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |
ادگار دگا
edgar dega
امپرسیونیسم
دگا در پاریس به دنیا آمد خانواده ی او از نظر ثروت در حد متوسطی بودند. او بزرگترین فرزند خانواده از بین پنج فرزند بود.در سن 11 سالگی به مدرسه رفت. او نقاشی را به صورت جدی به زودی در زندگی اش شروع کرد وبه کپی کردن آثار موزه ی لوور پرداخت. او ابتدا برحسب توصیه ی پدرش در سال 1853 به دانشکده ی حقوق میرود ولی در سال1855 پس از ملاقات با انگر به سمت نقاشی کشیده می شود. در سال 1870 به جنگ میرودو درطی عقب نشینی چشم های او آسیب میبیند و تا پایان عمرش مشکل چشم هایش او را ناراحت می کند. دگا وقتی با انگر ملاقات کرد او چنین اندرزش داد:ای جوان خط بکش ،خطهای بسیار بکش،از حافظه یا به تقلید از طبیعت از این راه است که می توانی نقاش خوبی بشوی او به این توصیه گوش داد و استاد بی نظیری در عرصه ی خط شد.در سال 1856 به ایتالیا میرود و از کارهای میکل آنژ و هنرمندان رنسانس کپی میکند.و خودش را در زمینه ی آکادمیک به سطح بالایی می رساند. او بیش از تک تک معاصرانش به تنوع بی پایان حرکات خاصی که حرکت پیوسته را تشکیل میدهند پرداخت،بالرینها در یک لحظه ی صید شده و آنی موضو عات مورد علاقه ی اویند.مشخصاتش به عنوان نقاش امپر سیونیست ( به مفهومی که مونه،پیساروو رنوار)هستند غالبا منتقدان را دچار مشکل می کرد. بدون تردید طرحهای دگا بر خلاف طرحهای مانه و مونه به سطح بومهایش نمی چسبند بلکه درژرفا گسترش می یابند و بیننده را به ورای سطح نقاشی می کشانند.وبیننده نیز همواره متوجه قدرت انعطاف پذیری خطوط کناره نمای آثارش میشود.



موزه ویتوریانو درمركز شهر رم یك نمایشگاه از تابلوهای ادگار دگا ، نقاش امپرسیونیست فرانسوی را برگزار كرده است كه كاملترین نمایشگاه از آثار این نقاش مشهور است كه تاكنون در ایتالیا برگزار شده است.

دو اثر از ادگار دگا

---
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:زندگینامه و آثار نقاشان معروف, توسط محمد |

گزیده اشعار اکبر اکسیر

پرونده:Ssfd.jpg

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

کتابخانه پارسی پویم

کتابهای برگزیده

دنیای شعر پارسی

برای خواندن کتابها روی آنها کلیک کنید

آب مثل سلامبهمنبچه ها و حفاظت از زمینگاوهای آرزو
اسب آبی پرندهبه قول پرستوق‍ص‍ه‌ه‍ای‌ ش‍ی‍ری‍ن‌ ک‍ل‍ی‍ل‍ه‌ و دم‍ن‍ه‌جایزه
اگر آدم ها همديگر را دوست بدارندرسم ما سهم مااوریگامی سادهخانه درختی من
مشاهده آثار بیشتر در ادامه مطلب
این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

کتابخانه کودک

دنیای شعر پارسی

برای خواندن کتابها روی آنها کلیک کنید

زیباتر از بهار غول کوچولو آمده، بترس!لولو آمده کوچه های آبی 

پاییزیها پنج تا انگشت بودند که گرگ و خرگوش صدای ساز می آید

زمستان پاییز تابستان بهار

همه ناز و چهار برادران قد قد هر روزت چی شد؟ زندانی شب خاله خاله جان، بابا مهربان

نخودی و دزدها ایوب اسم من علی اصغر است ابراهیم

مشاهده آثار بیشتر در ادامه مطلب

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

متن کامل

 قرآن کریم

(با چهار قلم متفاوت)

برای ورود و مشاهده فهرست سوره ها اینجا را کلیک کنید

برای ورود و مشاهده فهرست سوره های قرآن

روی تصویر بالا کلیک کنید

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

     پنجاه سال موسیقی ایرانی

135 آهنگ برگزیده از پنجاه سال موسیقی ایرانی

 
Zendegi (Abdolvahab Shahidi).mp3 6.18 MB

 Download    

Atash e Del ( Taje Esfehani).mp3 4.29 MB    Download   
Sargashte (Hossein Ghavami).mp3 4.93 MB    Download   
Morghe shabahang ( Mahmudiye Khansari).mp3 2.85 MB    Download   
shod khazan (Javad Badizade).mp3 2.99 MB    Download   
Zohre (Dariush Rafee).mp3 5.07 MB    Download   
Elahe Naz (Banan).mp3 5.22 MB    Download   
Nemidoni (Abdolali Vaziri).mp3 6.75 MB    Download   
Morgh e Sahar (Shajarian).mp3 3.31 MB    Download   
Ashk e man (Akbar Golpayegani).mp3 4.69 MB    Download   
Setareye Bakht (Jamal Vafaee).mp3 2.47 MB    Download   
Karevan (Shahram Nazeri).mp3 4.19 MB    Download   
Yaare Shirazi (Manochehre Shafiee).mp3 1.57 MB    Download   
Khal o Zolf e mozhgan (Nader Golchin).mp3 5.98 MB    Download   
Cheshm be rah (Aminolah Rashidi).mp3 3.09 MB    Download   
Bot Chin (MohamadReza Shajarian).mp3 5.79 MB    Download   
Sham o Gol o Parvane (Iraj).mp3 3.21 MB    Download   
Asheq shodan fayde nadare (KoroosSarhangzade).mp3 3.43 MB    Download   
Navaye Chopan (Manochehr Homayon pour).mp3 2.81 MB    Download   
Nefrin bar masti (Naser Masodi).mp3 2.98 MB    Download   
Shabahang (Hoshang Aghili).mp3 3.05 MB    Download   
Ey Zolf e sar (Ali Asghar Zand Vakil).mp3 4.68 MB    Download   
Be donbal e del (Homaira).mp3 5.17 MB    Download   
Raftam (Hayede).mp3 2.36 MB    Download   
Entezar (Farah).mp3 4.62 MB    Download   
Ghoghaye Setaregan (Parvin).mp3 4.03 MB    Download   
Kaabe Delha (Elahe).mp3 5.03 MB    Download   
Narges Shiraz (Shams).mp3 1.74 MB    Download   
Raana (Malok Zarabi).mp3 1.87 MB    Download   
Khoda kone khabam nabare (Marzie).mp3 3.83 MB    Download   
An ke delam ra (Mahsti).mp3 5.05 MB    Download   
Kie Kie Dar Mizane (Pooran).mp3 2.92 MB    Download   
Har ke didam yari dare (Parvin).mp3 4.57 MB    Download   
Mehmanat Konam (Delkesh).mp3 3.49 MB    Download   
Dam e Garazh Boodam.mp3 1.88 MB    Download   
Sepideh (Aminolah Rashidi).mp3 2.91 MB    Download   
Havas e Meykade (Akbar Golpayegani).mp3 3.07 MB    Download   
Hasti (Gholam Hossein Banan).mp3 4.53 MB    Download   
Shab Entezar (Dariush Rafiee).mp3 2.41 MB    Download   
Ranghaye Tabiat (Taj Esfehani).mp3 4.47 MB    Download   
Sayeye Larzan (Siavash Shajarian).mp3 2.48 MB    Download   
Az to bogzashtam (Abdolvahab Shahidi).mp3 5.82 MB    Download   
Doaye Del (Mahmodi Khansari).mp3 4.02 MB    Download   
Javani (Hossein Ghavami).mp3 4.2 MB    Download   
Bikhabar (Abdolali Vaziri).mp3 3.88 MB    Download   
Gol e Pone Naana Poone (Javad Baadizade).mp3 2.7 MB    Download   
Che Shorha (Eghbal Azar).mp3 2.18 MB    Download   
Minaye Shekaste (Marzie).mp3 4.92 MB    Download   
Paike Sahari (Parvin).mp3 4.03 MB    Download   
Narges e Mast(Ghamarolmolok Vaziri).mp3 1.29 MB    Download   
Dele Bi Gonah (Roya).mp3 4.13 MB    Download   
Mey o Mina (Shams).mp3 3.13 MB    Download   
Gale Az To (Roohbakhsh).mp3 2.85 MB    Download   
Bazgashte (Delkesh).mp3 3.91 MB    Download   
Zamane ma (Elahe).mp3 4.97 MB    Download   
Dasti Nagir Doste Man (Poran).mp3 2.88 MB    Download   
Ghorob e Kohestan (Nahid).mp3 2.04 MB    Download   
Sooze saz (Farah).mp3 3.7 MB    Download   
Bi Del (Malakot Zarabi).mp3 3.9 MB    Download   
Che Shavad gar Fekani (Rohangiz).mp3 2.56 MB    Download   
Tajdid Ahd (Elahe-Aref).mp3 3.93 MB    Download   
Boomi Joye Movalian (Marzie-Banan).mp3 3.4 MB    Download   
Yek Shab Yek Roz (Ahdie-Aref).mp3 3.25 MB    Download   
Kamtar Zan Shane (Poran-Vigen).mp3 2.5 MB    Download   
Raftam (Vigen-Elahe).mp3 3.71 MB    Download   
Faresh az degaran (Delkesh-Aref).mp3 1.67 MB    Download   
Shab Miyay (Poran-Manochehr).mp3 2.58 MB    Download   
Az Man Bogzar (Poran-Iraj).mp3 1.37 MB    Download   
Afsane Zendegi (Ahdie-Aref).mp3 2.02 MB    Download   
Rosvaye Zamane (Elahe-Satar).mp3 3.18 MB    Download   
Raghib (Delkesh-Vigen).mp3 2.63 MB    Download   
Yaram Sho (Poran-Aref).mp3 1.76 MB    Download   
To Shahedi Ey Gham (Elahe-Emad Ram).mp3 2.64 MB    Download   
Shirin o Farhad (Ahdie-Iraj).mp3 1.25 MB    Download   
Ko Bakht e Boland (Parvash-Toraj).mp3 1.87 MB    Download   
Beravi Az Yadam (Delkesh-Vigen).mp3 3.11 MB    Download   
Asheghe (Giti).mp3 3.07 MB    Download   
Tanha To Beman (Parida).mp3 4.76 MB    Download   
Ashke Man Hovaida Shod (Marzie).mp3 3.76 MB    Download   
Besozan (Simin Khanom).mp3 5.54 MB    Download   
Shame Sozan (Ahdie).mp3 3.85 MB    Download   
Aziz Beshin be kenaram (Sima Bina).mp3 5.92 MB    Download   
Be Kenaram Beneshin (Delkesh).mp3 5.57 MB    Download   
Mosem e Gol (Hengame Akhavan).mp3 7 MB    Download   
Emshab Shab e Mahtabe (Sima Mafiha).mp3 4.72 MB    Download   
Forogh e Vafa (Ramesh).mp3 3.44 MB    Download   
Nam Nam e Barone Emshab (Fereshte).mp3 5.08 MB    Download 
Marge Gho (Abas Mehrpouya).mp3 3.46 MB    Download   
Arezoha (Mohamad Noori).mp3 2.56 MB    Download   
Bad Goman (Ravanbakhsh).mp3 2.69 MB    Download   
Daryache Noor (Aref).mp3 3.04 MB    Download   
Hamsafar (Satar).mp3 3.41 MB    Download   
Rahgozar e Omr (Dariush).mp3 2.27 MB    Download   
Farangis (Emad e Ram).mp3 3.14 MB    Download   
Niaz (Feraidon Foroghi).mp3 3.19 MB    Download   
Mara Bebos (Hassan Gol Naraghi).mp3 4.22 MB    Download   
Mahtab (Vigen).mp3 2.54 MB    Download   
Simin Bari (Jamshid Shaibani).mp3 3.17 MB    Download   
Setare Mord (Hassan Gol Naraghi).mp3 1.85 MB    Download   
Namzadi (Manochehre Sakhaie).mp3 3.74 MB    Download   
Sang e Ghabre Arezo (Artosh).mp3 2.87 MB    Download   
Ahoye Vahshi (Faramarz Aslani).mp3 4.31 MB    Download   
Gol e Yakh (Korosh Yaghmaee).mp3 2.8 MB    Download   
Ashegham Man (Delkesh).mp3 4.2 MB    Download   
Paeez (Pari Zangane).mp3 3.89 MB    Download   
Tanha ba Golha (Hayede).mp3 3.98 MB    Download   
Zendegi (Pooran).mp3 2.3 MB    Download   
Parastoye Naz e Man (Sima Bina).mp3 2.65 MB    Download   
Dare miroze Tanam (Giti).mp3 3.57 MB    Download   
Farib (Elahe).mp3 3.16 MB    Download   
Az to tanha Shodam (Simin Ghanam).mp3 2.68 MB    Download   
Delam Benale (Gogosh).mp3 3.39 MB    Download   
Ashegh Shodam Man (Ahdie).mp3 2.35 MB    Download   
Mitoni Mosht e Mano Baz Bokoni (Ramesh).mp3 2.68 MB< این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

 

اندر دل من  مها ، دل افروز تویی

یاران  هستند  لیک  دلسوز  تویی

 شادند جهانیان به نوروز و به عید

عید من  و نوروز من  امروز تویی

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |


آخرین عکس احمد شاملو، ۲۰ روز قبل از مرگ / حزن انگیزترین تجربه یک عکاس

تجسمی - عکسی که از شاملو گرفتم، به هیچ وجه نشان دهنده شخصیت مبارزه طلب و مخالف خوان این شاعر نیست.

فخرالدین فخرالدینی: همیشه دوست داشته‌ام عکس‌هایم را در استودیو خودم که مجهز است و امکانات نوری خوبی دارد، بگیرم و برای همین کمتر به خانه یا محل کار دیگران رفته‌ام.


همچنین هیچ گاه نخواسته‌ام پرتره چهره‌های فرهنگی، هنری و علمی کشور را در شرایطی بگیرم که حال و روز خوبی ندارند یا ژولیده و پریشان هستند.



در تمام طول زندگی کاری‌ام، تنها یک بار به طور هم زمان این دو شرط را کنار گذاشتم که اگر چه از نظر عکاسی نتیجه‌ای مطلوب به بار آورد، اما نمی‌توان آن را مثل دیگر عکس‌هایم نشان دهنده شخصیت فرهنگی چهره‌ای دانست که مقابل دوربین عکاسی‌ام نشسته است.



منظورم عکسی است که 20 روز قبل از مرگ احمد شاملو، از این شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، منتقد، روزنامه‌نگار و مترجم انداختم.
..



   

این عکس در 75 سالگی احمد شاملو و 20 روز پیش از مرگ او گرفته شده است


تیر 1379 بود که در تماسی تلفنی، آیدا (همسر شاملو) از من خواست تا به فردیس کرج بروم و عکس پرتره این شاعر نامی را بگیرم.



با این که می‌دانستم شاملو بعد از جراحی و قطع پایش و اوج گیری بیماری دیابت، مدتی است درمنزل بستری است و شرایط جسمانی و روحی خوبی ندارد، اما وقتی به خانه او وارد شدم، انتظار نداشتم او را در آن حالت و شرایط نامناسب ببینم.



شاملو روی ویلچر نشسته بود، رنگ صورتش مثل گچ سفید بود، سرش را بلند نمی‌کرد، نسبت به حرکت‌ها و سر و صدای محیط به سختی واکنش نشان می‌داد و به هیچ وجه حرف نمی‌زد.



به ناچار دوربین بزرگ عکاسی را روی زمین کاشتم و زاویه‌ای رو به بالا را انتخاب کردم. از کمترین نور ممکن استفاده نمودم تا اذیتی ایجاد نکنم. آن وقت منتظر ماندم تا شاملو کمی سرش را بالا بیاورد.



به غیر از من و آیدا، محمود دولت آبادی و محمد علی سپانلو نیز در اتاق بودند. آن دو با به حرف گرفتن شاملو سعی داشتند تا او را متوجه خود سازند. بر اثر تلاش آنان بود که بالاخره این شاعر بزرگ معاصر کمی سرش را بالا آورد و نگاهی کوتاه، خسته و بیمار به اطرافش انداخت. این همان لحظه کوتاه بود که من نیاز داشتم و به سرعت آن را روی فیلم حساس عکاسی ثبت کردم.
..


اظهار نظرهای جنجالی شاملو در باره بزرگان شعر و ادب فارسی و تاریخ ایران، نقد ها، مقالات فرهنگی و سیاسی اش، نثر بسیار سر زنده ترجمه‌ و سروده‌هایش همه نشان از مبارزه طلبی، بر خلاف جریان آب شنا کردن و سر پر شور او داشتند؛ خصوصیتی که در این عکس به هیچ وجه دیده نمی‌شود.



همیشه گفته‌ام که عکس‌هایم به نوعی بازتاب دهنده شخصیت درونی آدم‌ها هستند؛ ادعایی که در مورد این عکس به هیچ وجه ندارم. این حزن انگیز‌ترین پرتره چاپ شده در کتاب من است.



احمد شاملو 20 روز پس از گرفته شدن این عکس،ساعت 21 شامگاه یکشنبه، 2 مرداد 1379 در خانه خود درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |
طلسم

در گذر از عاشقان رسيد به فالم
دست مرا خواند و گريه كرد به حالم

روز ازل هم گريست آن ملك مست
نامه تقدير را كه بست به بالم

مثل اناري كه از درخت بيفتد
در هيجان رسيدن به كمالم

هر رگ من رد يك ترك به تنم شد
منتظر يك اشاره است سفالم

بيشه شيران شرزه بود دو چشمش
كاش به سويش نرفته بود غزالم

هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از كه بنالم

دلباخته

اي صورت پهلو به تبدل زده! اي رنگ
من با تو به دل يكدله كردن، تو به نيرنگ

گر شور به دريا زدنت نيست از اين پس
بيهوده نكوبم سر سودازده بر سنگ

با من سر پيمانت اگر نيست نيايم
چون سايه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! اين جنگ چه جنگي است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

يك روز دو دلباخته بوديم من و تو!
اكنون تو ز من دل‌زده‌اي! من ز تو دلتنگ

آهنگ

از صلح مي‌گويند يا از جنگ مي‌خوانند؟!
ديوانه‌ها آواز بي‌آهنگ مي‌خوانند

گاهي قناريها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ مي‌خوانند

كنج قفس مي‌ميرم و اين خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نيرنگ مي‌دانند

سنگم به بدنامي زنند اكنون ولي روزي
نام مرا با اشك روي سنگ مي‌خوانند

اين ماهي افتاده در تنگ تماشا را
پس كي به آن درياي آبي‌رنگ مي‌خوانند

بهانه

از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهاي تار»
تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند ..

يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند

اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي
شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند

يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند

آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند

جواهرخانه

كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانه خالي نگهباني بس است

ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آيينه با خود مي‌برم
بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است

يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال است مي‌بارد! فراواني بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس مي‌دهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است

بر سر خوان تو تنها كفر نعمت مي‌كنيم
سفره‌ات را جمع كن اي عشق مهماني بس است!

حاصل عقل

به نسيمي همة راه به هم مي‌ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي‌ريزد

سنگ در بركه مي‌اندازم و مي‌‌پندارم
با همين سنگ زدن، ماه به هم مي‌ريزد

عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي‌ماند و ناگاه به هم مي‌ريزد

آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه كوتاه به هم مي‌ريزد

آه، يك روز همين آه تو را مي‌گيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم مي‌ريزد

پادشاه

از شوكت فرمانرواييها سرم خالي است
من پادشاه كشتگانم، كشورم خالي است

چابك‌سواري، نامه‌اي خونين به دستم داد
با او چه بايد گفت وقتي لشگرم خالي است

خون‌گريه‌هاي امپراتوري پشيمانم
در آستين ترس، جاي خنجرم خالي است

مكر وليعهدان و نيرنگ وزيران كو؟
تا چند از زهر نديمان ساغرم خالي است؟

اي كاش سنگي در كنار سنگها بودم
آوخ كه من كوهم ولي دور و برم خالي است

فرمانروايي خانه بر دوشم، محبت كن
اي مرگ! تابوتي كه با خود مي‌برم خالي است

مهمان آتش

راحت بخواب اي شهر! آن ديوانه مرده است
در پيله ابريشمش پروانه مرده است

در تُنگ، ديگر شور دريا غوطه‌ور نيست ..
آن ماهي دلتنگ، خوشبختانه مرده است

يك عمر زير پا لگد كردند او را
اكنون كه مي‌گيرند روي شانه، مرده است

گنجشكها! از شانه‌هايم برنخيزيد
روزي درختي زير اين ويرانه مرده است
ديگر نخواهد شد كسي مهمان آتش
آن شمع را خاموش كن! پروانه مرده است

گنج

شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است

جام مي‌ نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرين مرتبه مست‌شدن اخلاق است

بيش از آن شوق كه من با لب ساغر دارم
لب ساقي به دعاگويي من مشتاق است

بعد يك عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجي است كه افزوني‌اش از انفاق است

باد، مشتي ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است.

تفاوت

پس شاخه‌هاي ياس و مريم فرق دارند
آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند
شادم تصور مي‌كني وقتي نداني
لبخندهاي شادي و غم فرق دارند
برعكس مي‌گردم طواف خانه‌ات را
ديوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان
با اين حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن
پروانه‌هاي مرده با هم فرق دارند

هلاهل

اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته

بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست
بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته

مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است
زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته

هر چه دام افكندم، آهوها گريزان‌تر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا مي‌گذارم دامني دل ريخته

زاهدي با كوزه‌اي خالي ز دريا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!

زيارت

مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آيينه خيره شد به من و من به‌ آيينه
آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد

خورشيد ذره‌بين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد

وقتي نسيم آه من از شيشه‌ها گذشت
بي‌تابي مزارع گندم شروع شد

موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يك
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگويم كه ماجرا
از ربناي ركعت دوم شروع شد

در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار
تا گفتم السلام عليكم ... شروع شد

دير و دور

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, توسط محمد |

علی بابا و چهل دزد

 

 داستانی مشهور از داستانهای

 

هزار و یك شب

 

 

THE STORY OF ALI BABA AND THE FORTY ROBBERS DESTROYED BY A SLAVE.

علی بابا و چهل دزد كه توسط غلامی از بین رفتند.

 

In a town in Persia, there lived two brothers, one named Cassim, the other Ali Baba. Their father left them scarcely any thing; and he had divided his little property equally between them, but chance determined otherwise.

در یكی از شهرهای ایران دو برادر زندگی میكردند .‏‏‏‏ اسم یكی كاظم و نام دیگری علی بابا بود. پدرشان برای آنها چیزهای اندكی را باقی گذاشته بود و دارائی اندك خودش را به نحو كاملا مساوی بین آندو تقسیم كرده بود ولی بخت به گونه دیگری با آنها رفتار كرد.

 

Cassim married a wife who soon after became heiress to a large sum, and a warehouse full of rich goods; so that he all at once became one of the richest and most considerable merchants, and lived at his ease.

كاظم با زنی ازدواج كرد كه به زودی مبلغ بسیاری و انباری پر از اجناس گرانقیمت را به ارث برد. بنابراین او با یك چشم به هم زدن تبدیل به یكی از ثروتمندترین و قابل ملاحظه ترین تاجران شد و در راحتی زندگی میكرد.

لغات:

1-heiress: a woman who will receive or has received a lot of money or property when an older member of her family dies.

زن وارث؛ زن كه ارث برده است.

2-warehouse: a large building for storing large quantities of goods.

انبار مخزن

 

Ali Baba on the other hand, who had married a woman as poor as himself, lived in a very wretched habitation, and had no other means to maintain his wife and children but his daily labour of cutting wood, and bringing it upon three asses, which were his whole substance, to town to sell.

از طرف دیگر علی بابا با زن دیگری كه مانند خودش فقیر بود ازدواج كرد و زندگی بسیار فلاكت باری داشت و بجز كار روزانه اش كه چوب درختان را می برید و برای فروش در شهر بر روی سه الاغ كه تمام دارائی اش بود وسیله دیگری برای ادامه زندگی زن و بچه هایش نداشت .

لغات:

3-wretched :extremely bad or unpleasant

فلاكت بار؛ خیلی ناراحت كننده

 

One day, when Ali Baba was in the forest, and had just cut wood enough to load his asses, he saw at a distance a great cloud of dust, which seemed to be driven towards him: he observed it very attentively, and distinguished soon after a body of horse.

 یك روز وقتی علی بابا در جنگل بود و به اندازه كافی چوب بریده بود كه بار الاغها كند درفاصله دور ابری از غبار را مشاهده كرد كه به نظر می آمد به طرف او حركت میكند. او با نهایت دقت آن را زیر نظر گرفت و پس از اندكی توانست اسبی را در آن میان ببیند.

لغات:

4-attentive: listening to or watching someone carefully because you are interested.

با دقت چیزی را دیدن یا شنیدن

 

 Though there had been no rumour of robbers in that country, Ali Baba began to think that they might prove such, and without considering what might become of his asses, was resolved to save himself.

هرچند كه در آن دیار شایعه وجود راهزنان وجود نداشت ولی علی بابا با خود اندیشید كه شاید آنها راهزن باشند و بدون توجه به اینكه چه اتفاقی ممكن است برای الاغهایش بیافتد تصمیم گرفت كه خودش را از خطر برهاند.

 

 He climbed up a large, thick tree, whose branches, at a little distance from the ground, were so close to one another that there was but little space between them. He placed himself in the middle, from whence he could see all that passed without being discovered; and the tree stood at the base of a single rock, so steep and craggy that nobody could climb up it.

او از درختی بزرگ و ضخیم بالا رفت كه شاخه هایش كه در نزدیكی زمین بود آنچنان به هم نزدیك بودند كه فقط فضای اندكی در میان آنها باقی مانده بود و او خود را در میان آنها جای داد از جائی كه همه آنهائی كه رد میشدند را میدید بدون آنكه كسی او را ببیند و درخت هم در زیر تخته سنگی بود كه آنقدر پرشیب و ناهموار بود كه كسی نمیتوانست از آن بالا رود.

لغات:

5-whence: old use from where

كلمه ای قدیمی به معنی از جائی كه

6-craggy: a mountain that is craggy is very steep and covered in rough rocks

ناهموار و پرشیب

 

The troop, who were all well mounted and armed, came to the foot of this rock, and there dismounted. Ali Baba counted forty of them, and, from their looks and equipage, was assured that they were robbers.

آن دسته كه كاملا سوار و مسلح بودند به پای آن تخته سنگ رسیدند و پیاده شدند. علی بابا 40 تا از ایشان را شمرد و از ظاهر و تجهیزات آنها مطمئن بود كه آنها راهزن هستند.

لغات:

7- equipage: the tools, machines, clothes etc that you need to do a particular job or activity.

تجهیزات؛ وسائل مورد نیاز

 

 Nor was he mistaken in his opinion: for they were a troop of banditti, who, without doing any harm to the neighbourhood, robbed at a distance, and made that place their rendezvous; but what confirmed him in his opinion was, that every man unbridled his horse, tied him to some shrub, and hung about his neck a bag of corn which they brought

او در عقیده اش اشتباه نكرده بود برای اینكه آنها از راهزنانی بودند كه بدون آسیب رساندن به اهالی منطقه در فاصله ای دست به دزدی زده بودند و آن منطقه را پاتوق خود قرار داده بودند ولی چیزی كه عقیده اش  را تائید میكرد این بود كه هر كدام از ایشان بند اسب را رها كرد و آن را به بوته ای بست و بر گردنش كیسه ای از ذرت كه آورده بود آویخت.

لغات:

8- banditti: plural of bandit  someone who robs people, especially one of a group of people who attack travellers.

راهزنان؛ دزدان؛ غارتگران

9- rendezvous: a place where two or more people have arranged to meet.

پاتوق؛ محل اجتماع

10- unbridle: to take away the limits, controls, or restraints that apply to something.

بند چیزی را رها كردن؛ افسار چیزی را باز كردن

 

 Then each of them took his saddle bag, which seemed to Ali Baba to be full of gold and silver from its weight. One, who was the most personable amongst them, and whom he took to be their captain, came with his bag on his back under the tree in which Ali Baba was concealed, and making his way through some shrubs, pronounced these words so distinctly, "Open, Sesame," that Ali Baba heard him. As soon as the captain of the robbers had uttered these words, a door opened in the rock; and after he had made all his troop enter before him, he followed them, when the door shut again of itself.

سپس هر یك از ایشان خورجینش را برداشت كه به نظر علی بابا از لحاظ وزنی كه داشتند پر از طلا و نقره بود. یكی از ایشان كه در میان آنها از شخصیت بیشتری برخوردار بود و به نظر علی بابا رئیس آنها بود با خورجینش كه بر دوشش بود به زیر درختی آمد كه علی بابا در آن مخفی شده بود و در میان تعدادی بوته به جلو رفت و كاملا شفاف كه علی بابا شنید این كلمات را تلفظ كرد: (باز شو سسمی)  به محض اینكه سركرده آن راهزنان این كلمات را گفت میان صخره دری باز شد و سپس بعد از آنكه او همه آن گروه را قبل از خودش داخل نمود خودش وارد شد و در خودش بسته شد.

لغات:

11- saddle bag: a bag for carrying things, fixed to the saddle on a horse or bicycle.

خورجین

12- conceal: to hide something carefully.

پنهان شدن؛ مخفی شدن

 

The robbers stayed some time within the rock, and Ali Baba, who feared that some one, or all of them together, might come out and catch him, if he should endeavour to make his escape, was obliged to sit patiently in the tree.

راهزنان اندكی در میان صخره ماندند و علی بابا كه میترسید كه اگر سعی كند كه فرار نماید یكی از ایشان یا تمامی آنها با هم بیرون بیایند و او را بگیرند، مجبور شد كه صبورانه در میان درخت بماند.

لغات:

13- endeavour: formal to try very hard

سعی كردن؛ تلاش نمودن

 

 He was nevertheless tempted to get down, mount one of their horses, and lead another, driving his asses before him with all the haste he could to town; but the uncertainty of the event made him choose the safest course.

با این وجود وسوسه شد كه پائین بیاید و بر یكی از آن اسبها سوار شود و هدایت یكی دیگر از آن اسبها را هم بدست بگیرد و الاغهایش در پشت سر را با نهایت شتابی كه میتوانست به سمت شهر ببرد. نامعلوم بودن وضعیت مجبورش كرد كه امن ترین راه را انتخاب كند.

 

At last the door opened again, and the forty robbers came out. As the captain went in last, he came out first, and stood to see them all pass by him; when Ali Baba heard him make the door close by pronouncing these words, "Shut, Sesame." Every man went and bridled his horse, fastened his bag, and mounted again; and when the captain saw them all ready, he put himself at their head, and they returned the way they had come.

سرانجام درب باز شد و تمامی آن 40 دزد بیرون آمدند و همانطور كه رئیس ایشان آخرین نفر بود كه به درون رفت اولین نفری بود كه بیرون آمد و ایستاد تا همه را ببیند كه از جلوی او عبور میكنند. علی بابا شنید كه او با گفتن این كلمات كه (بسته شو سسمی) در را بست. همه آنها رفتند و افسار اسب را گرفتند خورجینها را محكم كردند و دوباره سوار شدند و وقتی رئیس دید همه آماده اند در جلو رفت و آنها از همان راهی كه آمده بودند باز گشتند.

 

Ali Baba did not immediately quit his tree; for, said he to himself, they may have forgotten something and may come back again, and then I shall be taken. He followed them with his eyes as far as he could see them; and afterwards stayed a considerable time before he descended.

علی بابا بلافاصله درخت را ترك نكرد چون با خودش گفت آنها ممكن است چیزی را فراموش كرده باشند و دوباره برگردند از این رو ممكن است گرفتار شوم. او تا آنجا كه میتوانست آنها ببیند با چشمانش ایشان را تعقیب كرد و سپس قبل از پائین آمدن به مقدار زمان قابل ملاحظه ای درنگ كرد.

 

Remembering the words the captain of the robbers used to cause the door to open and shut, he had the curiosity to try if his pronouncing them would have the same effect. Accordingly, he went among the shrubs, and perceiving the door concealed behind them, stood before it, and said, "Open, Sesame." The door instantly flew wide open.

علی بابا درحالیكه كلماتی را كه رئیس راهزنان برای باز و بسته كردن در به كار برده بود به خاطرش سپرده بود اشتیاق بسیاری داشت كه امتحان كند آیا تلفظ آن كلمات همان اثر مشابه را دارد. از این رو به میان بوته ها رفت و دریافت كه درب در پشت بوته ها مخفی است. در مقابل آن ایستاد و گفت: (باز شو سسمی) درب بلافاصله كاملا باز شد.

لغات:

14- perceive: to understand or think of something or someone in a particular way.

درك كردن؛ متوجه شدن؛ دریافتن

 

Ali Baba, who expected a dark dismal cavern, was surprised to see it well lighted and spacious, in form of a vault, which received the light from an opening at the top of the rock.

علی بابا كه انتظار داشت كه غار تاریك و دلگیری را ببیند، متعجب شد كه دید كاملا روشن و جادار است. به شكل گنبد مانندی كه نوری را از یك مدخلی كه در بالای صخره وجود داشت دریافت میكرد.

لغات:

15- dismal: if a situation or a place is dismal, it is so bad that it makes you feel very unhappy and hopeless.

دلگیر؛ دلتنگ كنند

16- vault: a roof or ceiling that consists of several arches that are joined together.

طاق، گنبد
این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

ادامه لغات تافل

 

 

101 : agitate (verb): to argue strongly in public for something you want, especially a political or social change

در ملاء عام در مورد چیزی مشاجره کردن؛ بحث علنی کردن

 

مثال:

Unions agitating for higher pay

اتحادیه ها برای حقوق بیشتر علنا بحث می کنند.

 

 

102 : auditorium (noun): a large building used for concerts or public meetings

تالار گفتگو؛ کنفرانس؛ تالار شنوندگان

 

مثال:

The band played in the school auditorium

دسته موسیقی در تالار مدرسه نمایش داده شد.

 

 

103 : excursion (noun): a short journey arranged so that a group of people can visit a place, especially while they are on holiday.

مسافرت کوتاه؛ گردش بیرون شهر؛ گردش.

 

مثال:

The father planned an excursion to the zoo for his children.

 پدر برای برنامه ای برای بچه هایش ریخت تا آنها در گردشی به باغ وحش ببرد.

 

 

104 : adjacent (adjective): to lie next to

مجاور؛ نزدیک؛ همسایه؛ همجوار

 

مثال

We lived in adjacent houses.

ما در خانه های همجوار و نزدیک به هم زندگی میکردیم.

 

 

105 : Auricular:  of or relating to the ear or hearing.

وابسته به شنوائی؛ گوشی؛ سماعی

 

مثال:

The auricular ability of the cat is well:known.

قدرت شنوائی گربه مشهور است.

 

 

106 : legible (noun): readible, clear enough to read

خوانا؛ روشن

 

مثال:

His handwriting is quite legible.

دست نوشتۀ او کاملا خوانا  است.

 

 

107 : amorous (adjective): showing or concerning sexual love

عاشقانه؛ عاشق؛ شیفته

 

مثال:

He was always boasting about his amorous adventures.

او همیشه در مورد خاطرات عاشقانه اش مباهات میکرد.

 

 

108 : evolution (noun): the process by which something develops

تکامل؛ تکامل تدریجی

 

مثال:

Darwin and other natural scientists have developed

theories of evolution.

داروین و بقیه دانشمندان علوم طبیعی تئوری تکامل را توسعه داده اند.

 

 

109 aberration: an action or event that is different from what usually happens or what someone usually does.

انحراف؛ کج روی؛

 

مثال:

a temporary aberration in US foreign policy

یک کج روی موقتی در سیاست خارجی ایالت متحده

 

 

110: cynic: someone who is not willing to believe that people have good, honest, or sincere reasons for doing something.

بدبین؛ عیبجو

 

مثال:

Even hardened cynics believe the meeting is a step towards peace.

حتی آنها که خیلی بدبین بودند اعتقاد دارند که جلسه مزبور یک قدم به سوی صلح است

 

 

111: yore: existing a long time ago

در زمانی بسیار دور؛ در گذشته؛ قدیم الایام

 

مثال:

In days of yore

در روزهای پیشین

 

 

112 � savvy: practical knowledge and ability

ادراک؛ فهم؛ درک

 

مثال:

He's obviously got a lot of political savvy.

او به شکل کاملا واضحی کلی درک سیاسی دارد.

 

 

113 � alma mater: the school, college etc that someone used to attend

آموزشگاه؛ پرورشگاه

 

مثال:

He returned to his alma mater to write a doctorate in moral philosophy.

او به آموزشگاه خود رفت تا پایان نامۀ دکترای خودش را در مورد فلسفۀ اخلاق بنویسد.

 

 

114 � blithe: literary happy and having no worries

خوشحال؛ بدون دغدغه.

 

مثال:

Despite the danger, she has a blithe spirit, unconcerned about it.

با وجود خطر، او از چنان روحیه بی دغدغه ای برخوردار است که به آن اعتنا نمیکند.

 

 

115 � wunderkind : a young person who is very successful

جوان و موفق

 

مثال:

he was an unappreciated wunderkind.

او یک جوان موفقی بود که از او تقدیر نشده بود.

 

 

116 � full fledged : completely developed, trained, or established

تمام عیار، به تمام معنی، کامل

 

مثال:

India has the potential to become a full:fledged major power

هندوستان این استعداد را دارد که به معنای واقعی تبدیل به یک قدرت بزرگ شود.

 

 

 

117 : hard:won: achieved only after a lot of effort and difficulty

سخت به دست آمده، محصول زحمتهای فراوان

 

مثال:

The country's hard:won independence

استقلال کشور که با زحمات فراوان بدست آمد.

 

 

118 : run up: the period of time just before an important event.

در شرف، در نزدیکی، لحظاتی قبل از

 

مثال

in the run:up to the election

در شرف انتخابات،

 

 

119 � dissident: someone who publicly criticizes the government in a country.

معاند، مخالف سیاست کشور، ناموافق

 

مثال:

a political dissident.

یک معاند سیاسی

 

 

120- erstwhile: former or in the past

سابقا، قبلا

 

مثال:

She found herself ostracized by erstwhile friends.

او فهمید که از طرف دوستان سابقش طرد شده است.

 

 

121- amiable: friendly and easy to like:.

مهربان، دوست داشتنی

 

مثال:

The driver was an amiable young man.

آن راننده یک مرد جوان مهربان بود.

 

 

122- brevity : the quality of expressing something in very few words.

کوتاهی، اختصار، ایجاز

 

مثال:

Letters published in the newspaper are edited for brevity and clarity.

نامه هائی که در روزنامه چاپ میشود برای اینکه مختصر و شفاف باشند ویرایش میشوند.

 

 

123- fluctuate: if a price or amount fluctuates, it keeps changing and becoming higher and lower.

نوسان داشتن، بالا و پائین رفتن، ثابت نبودن

 

مثال:

Prices were fluctuating between $20 and $40.

قیمتها از 20 تا 40 دلار متغیر است.

 

 

124- amicable: friendly

دوستانه، با موافقت

 

مثال:

The two neighbors came to an amicable decision about the fence.

آن دو همسایه در مورد حصار به یک تصمیم دوستانه توافق کردند.

 

125- jettison (verb): to get rid of something or decide not to do something any longer:

از شر چیزی خلاص شدن، بیرون افکندن

مثال:

The captain of the sinking ship jettisoned the cargo.

ملوان آن کشتی در حال غرق بار کشتی را به دریا ریخت؛ از شر بار کشتی خلاص شد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

نوشته امروز را اختصاص می دهم به

 

 لغاتی در تافل

 

که بیشترمورد استفاده قرار می گیرند .

 

 

 

قبل از شروع به این نکته دقت کنید:

 

1- اگر میخواهید لغات تافل را یاد بگیرید به ترتیب حروف الفبا یاد نگیرید چون شباهت لغات با هم بسیار زیاد بوده و امکان اشتباه بالا میرود.

2- سعی شده است که مثالها آسان باشند و کم لغت تا خواننده ضمن خواندن لغات تافل دیگر با لغت دیگری درگیر نباشد.

3- در انتخاب لغتها دقت شده که همه رایج و کاربردی باشد نه تخصصی و نادر.

 

 

1- the indiscriminate use of chemical fertilizers

استفاده حساب نشده از کودهای شیمیائی

لغات:

indiscriminate: an indiscriminate action is done without thinking about what harm it might cause

عمل حساب نشده - عملی بدون تشخیص صحیح

 


2-  an eminent anthropologist

یک انسان شناس والا مقام

لغات:

 eminent: an eminent person is famous, important, and respected

والا مقام

 


3- Literature is replete with tales of power

ادبیات مملو از افسانه هائی است که مربوط به قدرت هستند.

لغات:

replete: formal full of something

لبریز - مملو - مالامال

 


4- The restaurant's new owners have created a welcoming ambience.

صاحبان جدید رستوران جایگاه خوشایندی - در ان - درست کرده اند.

لغات:

ambience: the qualities and character of a particular place and the way these make

فضا - محیط - جو

 


He was a great connoisseur of paintings -5

او در نقاشی یک خبره بود.

لغات:

connoisseur : someone who knows a lot about something such as art, food, or music
خبره - اهل فن

 


6-  The dead comedian has been epicurean in his tastes, often indulging in the

rarest of fine food and drink.

ان هنرپیشه کمدی مرحوم از لحاظ سلیقه � شخصی � یک عیاش بود غالبا در خوردن و آشامیدن غذاهای کمیاب زیاده روی می کرد.

لغات:

epicurean: a person who thinks pleasure is very important.

عیاش � خوش گذران

 


7- She fancied herself a gourmet, so he frequented only the best restaurants in twon.

او تصور می کرد که یک خوراک شناس است از این رو فقط در بهترین رستورانهای شهر رفت و آمد می کرد.

لغات:

gourmet: someone who knows a lot about food and wine and who enjoys good food and wine

خوراک شناس � کسی که از غذای خوب خوشش می آید

 


8-He is the happiest, most entertaining hedonist in the world today

او در جهان امروز خوشحالترین و جالبترین خوشگذران میباشد.

لغات:

hedonist: someone who believes that pleasure is the most important thing in life.

خوشگذران � عیاش

 


9- One country colonizing another country is an anachronism in today's global environment.

در محیط زیست جهانی دنیای امروز اینکه کشوری کشور دیگر را مستعمره خویش نماید امری منسوخ شده میباشد.

لغات:

Anachronism: someone or something that seems to belong to the past, not the present.

امری منسوخ � رسم منسوخ � آدم کهنه پسند

 


11- Pronouns usually refer to antecedents.

(در جملات) ضمائر معمولا به کلمه ای که در قبل آمده بر میگردند. � مرجع ضمیر کلمه ای است که قبلا در جمله آمده است.

لغات:

Antecedent: something that happened or existed before something else

مقدم � پیشین قبلی مرجع

 


12- By most accounts, the war in Iraq has been a tremendous debacle.

بنابر اکثر گزارشها جنگ عراق یک شکست ناگهانی فاحشی بود.

لغات:

debacle: an event or situation that is a complete failure.

افتضاح - شکست محض - سرنگونی - شکست ناگهانی

 


13- I am confident that I will be fully exonerated if I'm given a fair trial.

مطمئنم که اگر دادگاهی من عادلانه باشد کاملا تبرئه خواهم شد.

لغات:

To exonerate: to state officially that someone who has been blamed for something is not guilty

تبرئه کردن - مبرا کردن

 


14- I am the most lucid right after a cup of coffee.

دقیقا بعد از خوردن یک فنجان قهوه کاملا غبراق و سلامت میشوم.

لغات:

lucid: able to understand and think clearly, used especially about someone who is not always able to do this

معقول - سرحال - غبراق

 


15- The current concentration of media has had a pernicious effect on democracy in the US.

ازدحام رسانه های کنونی در آمریکا تاثیر بسیار مخربی بر دموکراسی گذاشته است.

لغات:

pernicious: very harmful or evil, often in a way that you do not notice easily.

زیان آور - مهلک - نابود کننده

 


16- Many politicians employ teams of wily advisors to help them skirt the law.

بسیاری از سیاستمداران گروهی از مشاورین زرنگ و مکار را به استخدام در می آورند تا از حاشیه قوانین بگذرند.: به دام نیافتند).

لغات:

wily: clever at getting what you want, especially by tricking people.

مکار - حیله گر - نیرنگباز

 


17- Kids are sometimes very fickle and may have a new favorite food every week.

کودکان گهگاه بسیار دمدمی مزاج شده و ممکن است هر هفته یک غذای مورد علاقه جدیدی را طلب کنند.

لغات:

Fickle: changing frequently

متلون - دمدمی - متغیر

 


18- Max told me that ESL was a very lucrative field, and I believed him.

مکس به من گفت که ای اس ال رشته بسیار سودمندی است و من هم گفتارش را باور کردم.

لغات:
 
Lucrative: producing a great deal of profit

سودمند - نافع

 


19 � 20 - Whether the tooth fairy is male or female is a moot point. No one knows.

اینکه توس فری مذکر است یا مونث مورد اختلاف است و کسی نمیداند.

لغات:
 moot point: subject to debate, unsettled.

مسئله مورد بحث - موضوع مورد اختلاف
tooth fairy: the tooth fairy an imaginary person who children believe comes into their bedroom  and leaves them money for teeth which have fallen out

نوعی موجود افسانه ای

 


            21- Nina would not marry Charlie, for he had no money, and she was not willing to settle for anything less than a life of opulence.

نینا با چارلین ازدواج نمیکند چون چارلین پولی ندارد و نینا هم نمی خواهد تا به چیزی کمتر از یک زندگی با شکوه رضایت دهد.

لغات:

Opulence: wealth and luxury

توانگری - ثروت - تنعم - شکوه فراوانی

settle for: to accept something even though it is not the best, or not what you really want.

 رضایت دادن - قانع شدن - كنار آمدن

 


22- Max was amazingly spry for an old man.
مکس به عنوان یک فرد مسن به طرز عجیبی فرز بود.

لغات:

 Spry: active; lively
فرز - چالاک

 


23- Our summer plans are still tentative. I think we are going to go camping in the mountains.

طرحهای تابستانی ما فقط آزمایشی است . فکر میکنم تصمیم داریم که برای اردو به کوهستان برویم.

لغات:

Tentative: not certain or fixed

آزمایشی - تجربی - امتحانی

 


24- The children were very wary of the stranger and would not let him into the house.

آن بچه ها نسبت به غریبه ها بسیار محتاط بودند و آنها را به خانه راه نمیدادند.
 
Wary: cautious; leery
محتاط - هشیار - مواظب

 


25- Every year economic disparities in the world grow larger and larger.

اختلاف اقتصادی هر ساله در جهان بیشتر و بیشتر میشود.

لغات:

Disparity: a state of inequality, a great difference

اختلاف -عدم توافق - ناجوری

 


26- The teachers put some of their course materials on the Internet to facilitate.
معلمین باری تسهیل کردن کار مقداری از مطالب درسی را در اینترنت قرار دادند.

لغات:

 Facilitate: to make easier  resource sharing.

تسهیل کردن - آسان کردن

 


27- Richie received his wealth through fraudulent means.

ریچی از راه کلاهبرداری به ثروتش دست یافت.

لغات:

Fraudulent: dishonest, deceptive

فریب آمیز - ریاکارانه - متقلبانه

 


28- The politician's attempts to cover up his crimes were ludicrous.

تلاشهای سیاستمداران برای پوشاندن جرمهای او خنده دار و مضحک بود.

لغات:
 Ludicrous: laughable.

اخنده دار - مضحک

 


29- Most politicians are opportunists who will jump at any advantage without any ethical considerations.

بسیاری از سیاستمداران فرصت طلب هستند آنهائی که بدون در نظر گرفتن نکات اخلاقی به سرعت به دنبال هر منفعتی میدوند.

لغات:

 Opportunist: a person who pursues and exploits any kind of opportunity without being guided by principles, plans or any ethical considerations

فرصت طلب - نان به نرخ روز خور

 


30- Many politicians' sole purpose is to shirk their duties and make as much money as possible.

تنها هدف بسیاری از سیاستمداران این است که از مسئولیتها شانه خالی کنند و تا میتوانند پول به دست آورند.

لغات:
 Shirk: avoid, ignore or neglect responsibility

شانه خالی کردن - از زیر کار در رفتن

 


31- Shortly after Max and Mary broke up, Mary scratched Max's car out of spite.

کمی بعد از جدائی مکس و مری او ماشین مکس را از روی لج خط انداخت.

لغات:
 Spite: a desire to hurt, annoy, vengeance
لج - کینه - بدخواهی

 


32- At the party Charles told some humorous anecdotes about his days in the military.

در مهمانی چارلز چند حکایت خنده دار از دوران خدمت نظامی اش تعریف کرد.

لغات:

anecdote: a short, interesting story
حکایت - قصه کوتاه

 


33- We did everything we could to avert the disaster, but it was not enough.

ما هر کار که توانستیم انجام دادیم تا وقوع فاجعه را دفع کنیم و لی کار ما کافی نبود.

لغات:

این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد